نویسنده : نســــــل ســـــــوختـــــــه
سه شنبه 26 مرداد ماه سال 1389 ساعت 03:10 AM
ازشمانهایت تشکررادربرملاکردن وشناساندن انجمن حجتیه به نوبه خودم دارم . هرچندطبق نوشته هاشایدخودتان هم از طبقه ی سوم همین گروه باشید-همانهاکه به انجمن بدمی گویند- ولی 313تن یاران حضرت عج دلیل بردشمنی دیگرافرادباآن حضرت نیست وهمانطورکه حواریون حضرت عیسی ازبین اینهمه جمعیت انسانی فقط12نفربودند . پس آن313عزیزیاران " خاص الخاص"حضرت اند . ضمن اینکه درروایات ازامام صادق ع داردکه آقامیفرمایندده هزارنفرازمردم فارس - ایران - به یاری مهدی عج می آیند .سوال کننده می پرسد : " ده هزارنفر؟؟؟ " آقامیفرمایندبلکه صدهزارنفر دوباره آن شخص می پرسد صدهزارنفروحضرت میفرمایندبلکه بیشتر -----------باتشکرازشما---------------خدایاامام ماعج رابرسان ! باقیمانده غیبت اش رابرماببخشای !
نویسنده : سیدهمام
پنجشنبه 28 مرداد ماه سال 1389 ساعت 05:32 AM
http://dastgheib.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=586&Itemid=55هذه تکملة من آیت الله دستغیب فی انجمن الفاسدالمنحرف الحجتیه خذلهم الله
نویسنده : صثس
پنجشنبه 15 مهر ماه سال 1389 ساعت 6:06 PM
بسه دیگهُ اینقدر تهمت نزنید
عالم که همینجوری خلق نشده
یه روز شما هم جواب خواهید داد و صد البته که انجمن هم جواب خواهد داد
وعده:تو دادگاه الهی روز قیامت
و ما تهمت زنندگان را حلال نمیکنیم
نویسنده : س ا
شنبه 3 مهر ماه سال 1389 ساعت 11:20 AM
با سلام
اگرچه ممکن است غیر از صاحب وبلاگ کسی این نوشته من را نبیند، اما متاسفانه مطالب آقای عبدالله شهبازی درباره آقایان سجادی و مادرشاهی ناصحیح است (البته ایشان خیلی حرفهایش درست است، ولی این دو تا را اشتباه کرده است) ....... بنده دکتر سجادی نویسنده آن کتاب را دورادور می شناسم و مهندس سجادی انجمن حجتیه را هم از نزدیک می شناسم و این دو نفر یکی نیستند. درباره آقای مادرشاهی هم از یکی از بزرگان انجمن حجتیه سؤال کردم که ایشان جواب داد در انجمن فردی به نام "جواد مادرشاهی" داشتیم که ایشان ربطی به آقای "سید جواد مادرشاهی" نداشتند. ظاهرا این آقایی که مربوط به ساواک بوده، "سید جواد" بوده و آن عضو انجمن اصلا سید نبوده است.
مجله همشهر ماه گفتگوئی با حجتالاسلام محسن دعاگو، نماینده ولی فقیه و امام جمعه شمیرانات انجام داده و منتشر کرده است. دعاگو در این مصاحبه با صراحت اعلام می کند:
معتقدم خطر حجتیه بسیار جدی است. انجمن حجتیه درحال حاضر فعال است و من نسبت به این مساله بسیار بدبینم چرا که معتقدم بسیاری از مشکلاتی که در داخل کشور به لحاظ سیاسی پیدا کرده ایم، مربوط به کسانی است که دارای تفکر مربوط به انجمن حجتیه هستند. در حال حاضر یک جریان به شدت افراطی و تندرو شکل گرفته است و بسیاری از درگیری های سیاسی موجود مربوط به این جریان است و تفکر مربوط به حجتیه، بسترساز تنشهای سیاسی و حتی اجتماعی و حتی خشونتها شده است. این جریان در حال حاضر قصد دارد بین نیروهای انقلابی تفرقه ایجاد کند و از سوی دیگر به وحدت ما آسیب برساند. متاسفم که بگویم حتی برخی از عزیزان معمم ما نیز دراین قضیه دخالت دارند. یعنی عملا دارند این تفکر را گسترش میدهند. شما هرکجا ترویج خشونت می شود، بدانید که در زیرساختش انجمن حجتیه قرار دارد. این جریان دارد همان نقش استعماری خودش را اجرا میکند چون درگیری در داخل کشور، امنیتملی ما را خدشه دار میکند. ایران ضعیف، انرژی هستهای نمیخواهد، قدرت بازدارندگی نظامی نمیخواهد، قدرت سیاسی موثر در منطقه و جهان را ندارد و ایران ضعیف حتی به لحاظ اقتصادی هم به شدت مشکل پیدا میکند.غرب دنبال تضعیف ایران است و یکی از عواملی که قدرت ایران را تضعیف میکند انجمن حجتیه است. جریان حجتیه قطعا طرفدار ولایت نیست؛ این گروه به باور من منافقند ارزشها ولایت نفوذ میکنند و آنها را به تندوری تشویق میکنند چرا که امروز آنچه منافع غرب را تامین میکند وجود تندوری در داخل کشور است زیرا تندوری اعتبار، اقتدار و امنیت کشور را خدشه دار میکند. تنها و بهترین راهکار آن است که باید به اجرای قانون برگشت.
در هفتههای اخیر اعضای انجمن حجتیه در برخی شهرهای استان خراسان رضوی اقدام به پخش برگههای تبلیغاتی با مضمون (رواج گناه بیشتر برای ظهور حضرت) در منازل مردم کردهاند.گفته شده پخش این برگهها توسط کودکان صورت گرفته است تا اعضای این انجمن شناسایی نشوند.
در ماههای اخیر و همزمان با نزدیک شدن خطر یک حمله نظامی به ایران و جنگ در منطقه، تبلیغات دولتی در مورد ظهور امام غایب و نزدیکی آخرالزمان ابعادی وحشتناک یافته است. انواع و اقسام برنامههای رادیویی و تلویزیونی ساخته شدهاند، مداحان و معرکه گیران پیرامون امام غایب سخنرانی میکنند و بیشمار سایتها و مجلات و نشریات شبانه روز به تبلیغ "ظهور" مشغولند.
این "ظهور" در هالهای از فضای عرفانی و احساسی و حماسی پنهان شده تا ماهیت واقعی ظهور، آنگونه که تبلیغ و دنبال میشود و اهداف واقعی آن از چشم مردم پنهان بماند. ظهور واقعا به چه معناست و ماهیت واقعی و عملی آن چیست؟ "مهدویت" یا "ظهور امام" در پیوند با نظریه آخرالزمان است و در واقع دو بخش و دو مرحله دارد. بخش یا مرحله نخست آن عبارت از جنگ و خونریزی که در هنگام ظهور امام مهدی رخ میدهد و در برخی روایات آمده است که شمشیر او از کشتهها کوهی میسازد و زمین تا افسار اسبان در خون فرو میرود. براساس این روایتها، اکثریت مردم در این هنگام یا در زمره مخالفان امام مهدی هستند یا تماشاچی، یعنی همانها هستند که از خونشان جویها باید به راه افتد. افراطی ترین و واپسگراترین دیدگاهها یاران امام مهدی را در هنگام ظهور تنها 313 تن ذکر میکنند.
آیت الله محی الدین حائری شیرازی، از هواداران سرسخت احمدی نژاد و فرقه او در مصاحبهای با رونامه جام جم در مورد ظهور چنین میگوید:
"باید این مسائل پیشبینی شود و آن چیزهایی که ممکن است در عصر ظهور اتفاق بیفتد باید قبلاً خودش را نشان دهد. مردم باید بصیر شوند. هرچه فشردهتر شویم، هرچه غربال شویم و هرچه عددمان کم شود بهتر است. آن روزی که حضرت میخواهد قیام کند، گروه بسیار فشردهای دارد و یاران او 313 نفر هستند."
(نگاه کنید به سایت اینترنتی پیک نت – 11 مرداد 1389)
این سخنان یعنی چه؟ یعنی از 70 میلیون مردم ایران، در زمان ظهور، تنها 313 تن انسان صالح وجود خواهد داشت که در کنار حضرت خواهند بود. با اینگونه اعتقادات، ادعای آنکه ظهور نزدیک است و "دعای فرج" و شعار حجتیهای "مهدی بیا، مهدی بیا" در چنین چشم اندازی چه معنا دارد؟ جز اینکه اکثریت مردم جزو مخالفان امام مهدی شدهاند و ایشان باید ظهور کند و آنان را از دم تیغ بگذراند؟ جز اینکه نظر و رای و انتخاب چنین مردمی بی بصیرت و ناصالح چه ارزشی دارد و اگر بمب اتمی هم بر سر آنان بیفتد و همگی نابود شوند چه اشکالی دارد؟ مگر امام مهدی سرانجام همان قتل عامی را به راه نخواهد انداخت و همان بر سر این مردم نخواهد آورد که بمب اتمی خواهد آورد؟
این زمینهی تفکر کسانی است که امروز پشت سر احمدی نژاد قرار گرفتهاند و دروغ و تقلب و نیرنگ ماهیت آنان است.
اما این قتل عام مرحله نخست ظهور است. در مرحله دوم و پس از قتل عام و نابودی بخش عمده بشریت، یک جامعه آرمانی و "عادلانه" برای جان بدربردگان از کشتار برقرار خواهد شد. مبلغان ظهور امام مهدی با مبهم گذاشتن بخش نخست و تاکید بر این بخش از پیامدهای ظهور است که مردم را به "دعای فرج" برای قتل عام شدن خود فرا میخوانند.
البته آیتالله خمینی در زمان خود و در برابر تفکر حجتیه تفسیر دیگری از ظهور ارائه داد. او "ظهور" را "انقلاب مهدی" نامید که در ادامه و در پیوند با یک دوران از انقلاب بشریت برای رهایی انسانی رخ خواهد داد. ظهور با نشستن به "انتظار" و خواندن "دعای فرج" روی نمی دهد بلکه با پیوستن به مبارزه و شرکت در انقلاب جهانی است که نزدیک میشود. از اینرو در دیدگاه آیتالله خمینی در تداوم حاکمیت عدالت و داد است که شرایط ظهور امام فراهم میشود و نه در تداوم حاکمیت بیداد. در این چشم انداز، انقلاب بشری به انقلاب مهدی پیوند میخورد و یاران امام مهدی همه بشریت هستند و نه 313 تن دارای "بصیرت" از قماش آیتالله حایری و دیگر عوامل و حامیان کودتا.
نظریات آیتالله خمینی در جمهوری اسلامی علی خامنهای جایی ندارد و آنچه امروز در مورد ظهور تبلیغ میشود همان نظریات واپسگرایانه حجتیهای انتظار و دعای فرج است. ولی این پرسش باقیست که اعتقاد به ظهور و آخرالزمان که سدههاست در ایران وجود داشته چگونه و چرا در این مرحله ناگهان به سیاست تبلیغاتی حکومت ایران تبدیل شده است؟ چرا مثلا در دوران محمد خاتمی چنین تبلیغاتی با این وسعت وجود نداشت؟ پاسخ البته در روند انحطاطی است که جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن علی خامنهای طی کرد، انحطاطی که با ریاست جمهوری احمدی نژاد به اوج خود رسید. این روند انحطاطی هم در ذهن بخشی از مردم بصورت حاکمیت ترس و خرافه بروز میکند و هم در تبلیغات حکومتی به شکل تلاش برای منفعل کردن مردم و نشاندن آنان در خانه و "دعای فرج" و انتظار ظهور جلوه گر میشود. تبلیغ نزدیک شدن ظهور و آخرالزمان در واقع میخواهد به مردم القا کند که فاجعه زندگی امروز شما از علایم و نشانههای نزدیکی ظهور فاجعهای بزرگتر است که از شما دربرابر آن کاری ساخته نیست، جز دعا برای آنکه جزو کسانی باشید که از آن فاجعه جان سالم بدر خواهند برد و در اینصورت و در پس این فاجعه زندگی بهتر و عادلانه تری خواهید یافت.
اما اینکه چرا این تبلیغات پس از کنار رفتن محمد خاتمی و آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد ناگهان وسعتی عجیب و وحشتناک یافت، فقط به روند انحطاطی داخلی ایران مربوط نمی شود، بلکه عمدتا در پیوند با یک روند جهانی نیز هست. ادعای نزدیکی آخرالزمان یک پروژه جهانی است که از آمریکا و اسراییل ریشه میگیرد و بیش از همه در این دو کشور تبلیغ میشود. از این نظر، آنچه امروز در ایران تحت عنوان "ظهور" تبلیغ میشود با آنچه در گذشتهها تبلیغ شده تفاوت کیفی دارد. تبلیغ ظهور نزدیکی آخرالزمان اکنون جزیی از یک برنامه جهانی است که کودتاچیان آن را به ایران وارد کردهاند. این آخرالزمان جزیی از پروژه به راه اندازی یک جنگ اتمی است.
"جنگ تمدن ها" و "پایان تاریخ"
در ابتدای دهه 90 و پس از فروپاشی اتحاد شوروی دو نظریه در امریکا در توضیح وضعیت و آینده جهان وسیعا تبلیغ شد: "جنگ تمدنها" و "پایان تاریخ". محافل علمی و دانشگاهی و دستگاه دیپلماسی غرب تا مدتها بر سر این دو نظریه و ترجیح یکی بر دیگری به بحث و گفتگو و تبلیغ پرداختند. ولی اگر خوب دقت کنیم این دو نظریه شبه علمی چیزی نیست جز بیان دو وجه و دو مرحله فرا رسیدن آخرالزمان. "جنگ تمدن ها" همان مرحله نخست و قتل عامی آخرالزمان است و "پایان تاریخ" همان مرحله دوم و جامعه آرمانی که پس از این قتل عام مستقر خواهد شد. برخلاف تضادی که در ظاهر میان این دو نظریه و پیروان آن وجود دارد، هر دو آنها درواقع یکی هستند و یک چیز میخواهند: حاکمیت بلامنازع امریکا بر سراسر جهان ولو به قیمت یک جنگ جهانی. "جنگ تمدنها" فی نفسه هیچ ارزشی ندارد و هیچکس از آن دفاع نمی کند اگر به "پایان تاریخ" و پیروزی امریکا و توقف چرخ زمان منجر نشود. در چارچوب این مراحل نظریه "پایان تاریخ" که بیان آماج و مرحله دوم آخرالزمان بود به عقب رفت و "جنگ تمدن ها" به جلو کشیده شد.
اما جنگ تمدنها و پایان تاریخ برای دستگاه سیاست خارجی و دانشگاهها و تحصیلکردگان امریکا و اسراییل تدوین شده است. مردم عادی امریکا و اسراییل از جنگ تمدنها و پایان تاریخ چیزی متوجه نمی شوند. این نظریات شبه عملی وقتی میخواهد در سطح توده مردم تبلیغ و فراگیر شود باید به ریشههای خود بازگردد و به بصورت نظریات شبه مذهبی و خرافی مربوط به آخرالزمان در آید. از اینروست که میبینیم از دهه 90 بدینسو در امریکا و اسراییل بطور مرتب بر روی آخرالزمان تبلیغ میشود و حتی تاریخهایی را بطور متناوب برای آن ذکر میکنند. در اوایل دهه 90 سال 2000 و آغاز هزاره سوم همچون آخرالزمان تبلیغ میشد، بعدها سال 2007 و اکنون 2012.
سایتهای حکومتی و نیمه حکومتی ایران در این زمینه و در دفاع از آخرالزمان شیعی در رقابت با آخرالزمان مسیحی مطالبی را منتشر می کنند. مثلا بنوشته سایت "وعده صادق" در یک نظرسنجی که توسط خبرگزاری آسوشیتدپرس در سال ۱۹۹۷ انجام شد، اعلام گردید ۲۵ درصد جمعیت آمریکا اعتقاد راسخ دارند که با آغاز هزاره سوم جنگ نهایی آرماگدون درمنطقه فلسطین آغاز خواهد شد و این جنگ تا مدت هفت سال ادامه خواهد داشت. در اثر این جنگ دنیا نابود میشود و در پایان این جنگ هفت ساله که آنها آن را «مصیبت بزرگ برای کلیسا و مسیحیان» میدانند، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته ظهور خواهد کرد و دجال را شکست میدهد و حکومت جهانی خود را با مرکزیت بیت المقدس تشکیل خواهد داد."
توجه کنید! یک چهارم مردم آمریکا به چنین مهملاتی اعتقاد راسخ داشته اند! این اعتقاد راسخ به فرارسیدن آخرالزمان و نابودی جهان و ظهور دوباره مسیح از کجا میتواند آمده باشد جز از درون دستگاههای تبلیغاتی حاکم بر آمریکا؟ نباید فکر کرد که هدف آنان از چنین تبلیغاتی چیست؟ چرا دستگاه دولتی ایران با حذف محمد خاتمی و جلوگیری از رئیس جمهوری شدن موسوی به همین تبلیغات پیوست؟ پیروز کردن احمدی نژاد بر محمد خاتمی پیروز کردن نظریه امریکایی جنگ تمدنها و از میدان بدر کردن گفتگوی تمدنها نبود؟ و کودتا علیه موسوی برای ادامه همین سیاست نبود؟
اما ماجرای "آرماگدون" چیست؟
"آرماگدون در تفکر صهیونیسم مسیحی همان نبرد آخرالزمان است که امروزه در دو منطقه اروپا و آمریکا، هفتاد میلیون هوادار سرسخت دارد که برای استحکام بخشیدن به بنیانهای فکری و نظری خود، هر تلاشی چه در عرصه ملی و چه در عرصه بین المللی انجام میدهند" (همان منبع)
آرماگدون در واقع نام عبری تپهای است که در شمال فلسطین و در کرانه باختری رود اردن واقع شده است. "بنیادگرایان مسیحی معتقدند برای ظهور و بازگشت دوم مسیح، جنگی هستهای و اتمی در محل آرماگدون به وقوع میپیوندد که دارای فجایع بسیار زیادی است و به واسطه این نبرد عظیم، اکثر شهرهای جهان دچار تخریب و نابودی خواهند شد.
این ادعا وجود دارد که در نبرد مورد نظر دو نیرو با یکدیگر وارد درگیری میشوند که یکی نیروهای شر و بی ایمان میباشند که فرماندهی آنها را فردی به نام دجال بر عهده دارد که ضد مسیح است و شریکان او عبارتند از "اعراب، مسلمانان و حامیان روسی آنان که ارتشی چهارصد میلیونی را تشکیل میدهند."
میتوان فهمید و حدس زد که چنین ادعاها و تبلیغاتی چه فشاری روی افکار عمومی مردم خرافی اسراییل میآورد که وعدهها و داستانهای تورات و انجیل را باور دارند و تا چه اندازه آنان را به وحشت میاندازد. در میانه همین تبلیغات احمدی نژاد نامی ظهور میکند و شبانه روز راجع به انرژی اتمی صحبت میکند و خواهان محو اسراییل میشود. دولت صهیونیست اسراییل نیز به همین بهانه افکار عمومی را به سمت پیشدستی در بکارگیری سلاح اتمی علیه ایران سوق میدهد.
ماجرای آخرالزمان در غرب به همینجا ختم نمی شود. در تبلیغ نزدیکی "ظهور"، مسیحیان و یهودیان بنیادگرا با یکدیگر متحد شدهاند. مثلا جری فالول ( Jerry Falwell ) که یکی از مبلغان سرسخت و جدی مسیحیت صهیونیستی میباشد و در کاخ سفید هم هواداران بسیاری دارد، در این رابطه چنین میگوید: "روسیه و هم پیمانان آنها، ایران، آفریقای جنوبی (حبشه)، آفریقای شمالی (لیبی)، اروپای شرقی، قفقاز در خیل سپاهیان شر قرار دارند و این جنگ فراگیر و اتمی است و عده زیادی از بین خواهند رفت.
اما گروه مقابل نیروهای خیر میباشند که همان حامیان اسرائیل هستند که به رهبری مسیح وارد جنگ میشوند و اینان دارای خصوصیتی ویژه هستند و آن اینکه حامل نور و خیر و خوبی هستند. اما نتیجه جنگ این است که مسیح، اولین ضربه را با سلاحهای کشنده خود، بر نیروهای شر وارد میکند و این ارتش را از بین خواهد برد به گونهای که گفته شده آنچنان حمام خونی به راه افتد که تا افسار اسبان در آن فرو خواهند رفت."
نظرات فالول طرفداران زیادی در کاخ سفید دارد چنانکه رونالد ریگان نظرات او در مورد آرماگدون را حتی در سخنرانیهای رسمی خود بیان میکرد. فالول بعدها در انتخابات جرج بوش نیز مشارکت داشت و در وزارت امور خارجه امریکا پیروان زیادی دارد. وی بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 مدعی شد که این حادثه بدلیل گناهکاری مردم و وجود همجنس بازان و سقط جنین بود. (مشابه آیت الله علم الهدی که زلزله مشهد را ناشی از گناهکاری مردم نامیده بود.)
آلن برونفیلد ( Allan Brownfeld) یکی از منتقدین نظریات فالول مینویسد که اگر وی و مسیحیان بنیادگرا اسراییل را به سیاست سختگیرانه در مورد فلسطینیان تشویق میکنند نه ناشی از اعتقاد به امنیت اسراییل بلکه ناشی از آن است که معتقدند باید جنگ آرماگدون را به جلو انداخت. (نگاه کنید به http://www.iraqwar.org/fundamentalists.htm)
چه شباهتی میان اندیشههای اینان و همقطاران حجتیهای آنان وجود دارد!
"وعده صادق" نیزدر تایید همین مطلب مینویسد:
"یک نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۹۷ کتابی با عنوان «خیانت به بیت المقدس» را تألیف نمود که در آن هر نوع مذاکره صلح با فلسطینیان را خیانت به تعلیمات انجیل و خواستههای مسیح معرفی کرد و این مطلب را دائما به خوانندگان القا مینماید که مسیح با آغاز هزاره سوم و قبل از سال ۲۰۰۷ م. ظهور خواهد کرد و اسراییل بزرگ را از نیل تا فرات به وجود خواهد آورد. هر چند که در آن سال هرگز چنین چیزی رخ نداد، اما تبلیغات گسترده همچنان ادامه دارد. در این کتابها تبلیغ میگردد که برای تعجیل ظهور مسیح، مسیحیان باید کشور بابل را - که عراق کنونی میباشد- نابود کنند و رودخانه فرات باید کاملاً خشک گردد."
این تبلیغات در همین اندازه بود که توجیه گر جنگ با عراق و قرار دادن آن زیر تسلط امریکا شد. البته "وعده صادق" چنانکه گفتیم خود یکی از ابزارهای تبلیغاتی آخرالزمان و جنگ تمدنهاست و هدف آن افشای خطر نابودی اتمی منظقه نیست بلکه میخواهد بگوید که اولا دیگران هم مانند ما به آخرالزمان اعقتاد دارند و ثانیا روایات شیعی آخرالزمان را به شکلی دیگر بیان کردهاند که با این ادعاها تطبیق نمیکند و نباید از تهدیدهای بنیادگرایان مسیحی و یهودی ترسید. بنوشته "وعده صادق":
"در میان مجموعه عظیم روایاتی که در دست داریم تنها شش هزار روایت مختص به موضوع آخرالزمان و مهدویت میباشد اما نامی از این جنگ (آرماگدون) در این میان به چشم نمی خورد."
هدف از تبلیغ آخرالزمان تشکیل حکومت جهانی به رهبری امریکاست
کار تبلیغات مربوط به نزدیکی آخرالزمان در امریکا و اسراییل اکنون تا آنجا وسعت گرفته که خبرگزاری اهل بیت - ابنا - از قول اسماعیل شفیعی سروستانی - که بنوشته این خبرگزاری در امور مربوط به "مهدویت" تخصص (!؟) دارد در مورد تبلیغات پیرامون تشکیل حکومت جهانی اخرالزمانی از نوع آمریکایی آن مینویسد:
"سه جریان به ظاهر مذهبی سعی در مشروعیت بخشیدن به تشکیل حکومت جهانی دارند:
1. مبلغان ایوانگلیش(شاخه ای از مسیحیت) که فرمان اشغال عراق را صادر کردند و در حال تحریک آمریکا برای ورود به جنگ با ایران اسلامی هستند به بهانه زمینهسازی جنگ آرماگدون و نزول اجلال حضرت عیسی (ع)!
2. خاخامهای صهیونیست که با مشروعیت بخشیدن به اشغال و توسل به آیات تحریف شده تورات فرمان کشتار مسلمانان را صادر میکنند و این جریان توسعه طلب را مشروعیت میدهند.
3. مفتیهای وهابی؛ که عامل دست فراماسون جهانی برای همسویی و همراهی با غرب هستند. به همین خاطر اینان بر طبل کشتار شیعیان میکوبند.
وی از "حمایت این سه جریان از رسانهها و رسانهسازانی که امروزه بازار را از آثار خودشان انباشتهاند" سخن میگوید.
این سخنان کاملا نشان میدهد که تبلیغ آخرالزمان جزیی از یک برنامه و پروژه بقول آقای سروستانی برای "تشکیل حکومت جهانی" امریکاست و سوال اینجاست که نقش احمدی نژاد و علی خامنهای در این میان چیست و این تبلیغات برای چه عینا در ایران تکرار میشود؟ امریکا اگر تبلیغ آخرالزمان را میکند برای آن است که ابزار جنگ و سلطه بر دیگر کشورها و نابودی جهان را در اختیار دارد. ما که چنین ابزاری را در اختیار نداریم و در عین حال خود در خط مقدم کشورهایی هستیم که به نابودی تهدید میشوند چرا "گفتگوی تمدنها" را که حافظ و سپر جهانی ما بود کنار گذاشتیم و به "جنگ تمدنها"ی مورد نظرو بسود آمریکا پیوستیم؟ میتوان همه اینها را تنها ناشی از تصادف و نابخردی دانست؟ بنظر میرسد دستهایی میخواهند ایران را به ابزار تشکیل حکومت جهانی امریکا تبدیل کنند؛ همان دستهایی که دیروز جلوی محمد خاتمی ایستادند و اکنون در پشت سر کودتا و دربرابر جنبش سبز مردم ما قرار گرفته اند.
آخرالزمان در 2012
همزمان با نزدیک شدن خطر جنگ به ایران آخرین مرحله از پیش بینی آخرالزمان نیز سال گذشته با فیلمی آغاز شد بنام "2012" که در ایالات متحده ساخته شده است. در این فیلم ادعا میشود که سال 2012 یعنی دو سال دیگر پایان زمان و جهان است. نمایش این فیلم فرصت دیگری را برای بحث و تبلیغ و جاانداختن نزدیکی آخرالزمان در ایالات متحده بوجود آورد. تبلیغ فرا رسیدن آخرالزمان در سال 2012 این بار از چارچوب دیدگاههای مسیحیان و یهودیان خارج شده و به تقویم مایاها و آزتکهای سدههای میانه در قاره امریکا مبتنی شده است. آنان معتقد بودند که زمان تا به امروز چهار سیکل و دوره را پیموده و با سرد شدن خورشید و نابودی زمین هر سیکل به پایان رسیده است. اکنون ما در سیکل پنجمین خورشید زندگی میکنیم که در سال 2012 براثر یک سلسله پدیدهها به پایان خواهد رسید. این پنجمین خورشید از آغاز جهان، انرژی و گرمای خود را از خون گرانبهای انسان کسب میکند. برای ماندن خورشید باید به او خون انسانی را داد و در راه او قربانی کرد. در چارچوب این عقاید در سال 1487 ظرف چهار روز چندین هزار تن در راه خدای خورشید قربانی شدند. برخی منابع شمار قربانیان این چهار روز را تا 15000 تن ذکر کردهاند. دست و پای قربانیان را میگرفتند و سینه آنان را میشکافتند و قلب آنان را زنده بیرون میکشیدند و به خدای خورشید تقدیم میکردند. اما در پس این قربانی کردنها یک واقعیت اجتماعی نیز وجود داشت: بحران اقتصادی به کمبود منابع انجامیده بود و نابودی دست جمعی بخشی از انسانها وسیلهای بود برای توزیع منابع محدود میان بازماندگان. این اندیشه در غرب در حال احیاست. آنها نه تنها نظریههای شبه علمی از نوع جنگ تمدنها و پایان تاریخ را اختراع کرده اند، نه تنها از منابع یهودی و مسیحی برای اثبات نزدیکی آخرالزمان بهره میگیرند، بلکه به رفتار مایاها و ازتکهای امریکایی نیز بازگشتهاند و از آنها ضرورت قربانی کردن بخشی از بشریت برای حل بحران اقتصادی و کمبود منابع را وام گرفته و بطور غیرمستقیم تبلیغ میکنند. براساس این تبلیغات همه بحرانهای اقتصادی گذشته به یک جنگ ختم شده و با یک جنگ خاتمه یافته و رونق و رفاه بازگشته است. جنگهای کوچکی از نوع عراق و افغانستان چاره گشا نبوده و نیاز به جنگی بزرگتر در مقیاس بشریت است. ظهور احمدی نژاد و تبلیغ مهدویت او را اکنون در درون این فضای جهانی برای قربانی کردن مردم کشور ما و منطقه ما باید درک کرد. مبنای عمل او اگر اعتقادات باشد که خود را جزو 313 تن یاران امام مهدی و حتی بالاتر از آن در نقش "شعیب صالح" میداند که حق دارد خود را پنهان کند و از آسیب نجات دهد و در رکاب حضرت شمشیر زند و در مدیریت جهانی شرکت کند. و اگر اعتقادی نداشته باشد که در حال اجرای یک ماموریت برای نابود کردن ایران است. نتیجه در هر حال یکی است و راهی که احمدی نژاد میرود یا او را بدان میکشانند در نهایت میخواهد ایران را بر سر یک دو راهی قرار دهد: یا تسلیم محض به امریکا و اسراییل یا پذیرش خطر نابودی اتمی. احمدی نژاد و دستهایی که پشت سر او هستند - چه در داخل و چه در سطح جهان - برای هر دو اینها آمادهاند و برنامه ریزی و تبلیغ کرده ومیکنند
دو گروه طرفدار جنگ
در هیات حاکمه ایران و امریکا
آرش صادقی
سلام- سیمور هرش معروفترین خبرنگار از جنگ ویتنام تا دوران بوش است. شهرت او بدلیل افشای خبرهائی است که از درون سازمان اطلاعات مرکزی امریکا “سیا” و وزارت دفاع این کشور”پنتاگون” بدست می آورد.
در واقع، او کانال افشای اخبار مهمی است که از جانب گروهی از هیات حاکمه آمریکا دراختیارش گذاشته می شود.
این بخش از هیات حاکمه امریکا، بر خلاف بخشی دیگری از هیات حاکمه این کشور که در وزارت دفاع امریکا صاحب نفوذ و قدرت است، با حمله به ایران مخالف است و آن را در راستای منافع امریکا نمی داند.
بیشترین نفوذ این بخش از هیات حاکمه امریکا که برخی اخبار را به “هرش” میدهد تا پخش کند، در وزارت خارجه و سازمان “سیا” و حزب دمکرات متمرکز است. با آنکه “اوباما” از حزب دمکرات امریکاست و ظاهرا باید دوستان سیمور هرش در سالهای اخیر تقویت شده باشند، اما واقعیت چنین نیست. آنها دردوران ریاست جمهوری اوباما بسیاری از مواضع قدرت را، در مقابل هیات حاکمه رقیب از دست داده اند و بشدت زیر فشار اند.
هیات حاکمه رقیب، حمله به ایران و آغاز جنگی تازه را به سود قدرتمندتر شدن و در حقیقت سلطه کامل خود بر کاخ سفید می دانند و از این نظر تحلیلی بسیار شبیه تحلیل هیات حاکمه کنونی ایران دارد.
به این دلیل نباید حادثه حمله به نفتکش ژاپنی در دهانه دریای عمان را حادثه ای ساده و یا ماجراجوئی بچگانه تصور کرد. همچنان که هشدارهای اخیر فیدل کاسترو خطاب به “اوباما” را نباید فراموش کرد.
سیمور هرش در سال 2008 خبر مهمی را فاش کرد که حمله به نفتکس ژاپنی من را به یاد آن خبر انداخت و آرشیو محفوظات من را فعال کرد.
هرش فاش کرد:
دیک چینی معاون قدرتمند بوش، در ماه های آخر دوران ریاست جمهوری بوش، حدود ۱۲ طرح شروع جنگ با ایران را بررسی کرده بود، که به نظر وی بهترین آنها ملبس کردن کماندو های نیروی دریایی (خوک های دریایی) امریکا به قایق و یونیفورم سپاه پاسداران و سپس حمله آنها به ناوهای آمریکایی بود. این طرح کپی برداری از رویدادی مشابه درجریان آغاز جنگ ویتنام و بمباران گسترده این کشور بود.
هرش سپس در یک مصاحبه خبری توضح داد که می خواهند افکار عمومی امریکا را مهندسی رسانه ای کرده و آن را آماده پذیرش حمله ویرانگر به ایران کنند.
http://thinkprogress.org/2008/07/31/cheney-proposal-for-iran-war
هرش بعدا درباره سانسور این افشاگری او در مطبوعات امریکا و جلوگیری از گسترش دامنه پخش و انتشار آن را توضیح داد.
http://www.infowars.com/media-blackout-on-cheney-iran-false-flag-story
در همان دوران، فرمانده وقت سنتکام (فرمانده کل عملیاتی تمام نیروهای امریکا در آسیا و شمال آفریقا) که برای اولین بر یک آدمیرال بود بنام آدمیرال “فالون” در مقابل چینی ایستاد و مانع اجرای این نقشه شد. او توانست موقعیت مهم خود را تا مدت ها حفظ کند و مانع اجرای طرح چینی شود، اما سرانجام زیر فشار بخش جنگ طلب هیات حاکمه امریکا، در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری که منجر به رفتن اوباما به کاخ سفید شد، مجبور به استعفاء شد.
او، در زمانی که زیر فشار برای استعفا بود، در یک مصاحبه گفت: من حاضر نیستم جنگ جدیدی، با بهانه ای غیر شرافتمندانه را اجازه دهم.
http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/us_and_americas/article3534102.ece
بیوگرافی آدمیرال فالون:
http://en.wikipedia.org/wiki/William_J._Fallon
ممکن است، همان طرح چینی، به بهانه برخورد چند زیردریایی و یا برخورد هواپیماها در آسمان و یا حمله انتحاری با قایق های سریع و حتی هنگام بازرسی کشتی های عازم ایران در خلیج فارس به اجرا گذاشته شود.
این همان سناریوئی است که فیدل کاسترو در سخنرانی خود در پارلمان این کشور به آن اشاره کرد.
این دست پرقدرت و جنگ طلب در امریکا را دست پرقدرت و توطئه گری در ایران می فشارد. یعنی باند حاکم مهدویت یا همان لژ های باز سازی شده حجتیه که نسخه ای مشابه نسخه چینی را برای سلطه بر جمهوری اسلامی و چاره بحران سیاسی و اقتصادی کنونی پیچیده اند. آنها خود می توانند حوادث مطلب هیات حاکمه جنگ طلب امریکا را بوجود آورند، که در اینصورت اروپا را نیز ناچار به تمکین از اراده جنگی امریکا خواهد کرد. دست پنهان بین المللی، حتی اسباب و وسائل ماجراجوئی های حاکمیت جمهوری اسلامی را نیز فراهم می کنند. نظیر ارسال پرسرعت ترین قایق های جهان – ساخت انگلیس- به ایران برای کپی برداری از بدنه آنها و نصب موتور مشابه و سپس روان کردن آنها روی آب های خلیج فارس و دریای عمان.
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5890137,00.html
http://www.icemarine.com/models.html
چند ماه پیش:
http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=119080
http://www.ilna.ir/AKS.aspx?id=140329
من نیز مانند دهها میلیون ایرانی، حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی را حاکمیتی کودتائی می دانم. می گویم حاکمیت زیرا بحث فقط از دولت نیست، بلکه وسیع تر از دولت است و شامل قوای نظامی، امنیتی، بخشی از مجلس و قوه قضائیه و حتی سازمان عریض و طویل روحانیت درایران نیز می شود. اما این اعتقاد و باور، مانع از آن نمی شود که با جسارت بنویسم:
بتدریج بحث های مهمی در همین هیات حاکمه کودتائی پیرامون نفوذ سازمان های بین المللی در آن شروع شده است. سخنرانی 2 روز پیش سرلشگر کودتاچی “فیروزآبادی” که در آن مستقیما “رحیم مشائی” همه کاره دولت احمدی نژاد را “جاسوس” و “نفوذی” اعلام کرد، ناظر بر همین پیش بینی است. ( فیروزآبادی: ورود تئوریسینها و نظریهپردازان جنگ نرم و جاسوسان سیا به کشور را چه کسی اجازه داده است؟ وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی باید پاسخگو باشند و قوه قضائیه بایستی رسیدگی کند.(همایش ایرانیان خارج از کشور)
جریان مشکوک و مرموز ناشناخته ای که از دفتر رئیس جمهور محترم سردرآورده است!)
تردید نیست که بخشی از مسئله، مربوط به رقابت های طبیعی میان کودتاچی ها- اعم از نظامی ها و دولتی- است، اما همین که پذیرفته اند جاسوس در میان آنهاست، خود یک گام بلند به جلوست و ادامه این تردید و شناخت می تواند به اینجا ختم شود که در زندان اوین، در میان بازجویان، در میان امنیتی ها، در میان نمایندگی های ولی فقیه در نیروهای نظامی، در میان فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی و در جمع شورای امنیت ملی و در بالاترین سطح مدیریت بیت رهبری نفوذ شده و اگر چاره ای اندیشیده نشود، آش را با جاش خواهند بُرد!
متن کامل سخنرانی فیروزآبادی را در سایت زیر می توانید بخوانید: