پشت پرده انجمن خیریه حجتیه مهدویه

گزیده نوشته هایی درباره حجتیه

پشت پرده انجمن خیریه حجتیه مهدویه

گزیده نوشته هایی درباره حجتیه

تئوری آخرالزمان / از بنیادگرایی مسیحی تا حجتیه

در ماه‌های اخیر و همزمان با نزدیک شدن خطر یک حمله نظامی به ایران و جنگ در منطقه، تبلیغات دولتی در مورد ظهور امام غایب و نزدیکی آخرالزمان ابعادی وحشتناک یافته است. انواع و اقسام برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی ساخته شده‌اند، مداحان و معرکه گیران پیرامون امام غایب سخنرانی می‌کنند و بیشمار سایت‌ها و مجلات و نشریات شبانه روز به تبلیغ "ظهور" مشغولند.

این "ظهور" در هاله‌ای از فضای عرفانی و احساسی و حماسی پنهان شده تا ماهیت واقعی ظهور، آنگونه که تبلیغ و دنبال می‌شود و اهداف واقعی آن از چشم مردم پنهان بماند. ظهور واقعا به چه معناست و ماهیت واقعی و عملی آن چیست؟ "مهدویت" یا "ظهور امام" در پیوند با نظریه آخرالزمان است و در واقع دو بخش و دو مرحله دارد. بخش یا مرحله نخست آن عبارت از جنگ و خونریزی که در هنگام ظهور امام مهدی رخ می‌دهد و در برخی روایات آمده است که شمشیر او از کشته‌ها کوهی می‌سازد و زمین تا افسار اسبان در خون فرو می‌رود. براساس این روایت‌ها، اکثریت مردم در این هنگام یا در زمره مخالفان امام مهدی هستند یا تماشاچی، یعنی همانها هستند که از خونشان جوی‌ها باید به راه افتد. افراطی ترین و واپسگراترین دیدگاه‌ها یاران امام مهدی را در هنگام ظهور تنها 313 تن ذکر می‌کنند.

آیت الله محی الدین حائری شیرازی، از هواداران سرسخت احمدی نژاد و فرقه او در مصاحبه‌ای با رونامه جام جم در مورد ظهور چنین می‌گوید:

"باید این مسائل پیش‌بینی شود و آن چیزهایی که ممکن است در عصر ظهور اتفاق بیفتد باید قبلاً خودش را نشان دهد. مردم باید بصیر شوند. هرچه فشرده‌تر شویم،‌ هرچه غربال شویم و هرچه عددمان کم شود بهتر است. آن روزی که حضرت می‌خواهد قیام کند، گروه بسیار فشرده‌‌ای دارد و یاران او 313 نفر هستند."

(نگاه کنید به سایت اینترنتی پیک نت – 11 مرداد 1389)

 

این سخنان یعنی چه؟ یعنی از 70 میلیون مردم ایران، در زمان ظهور، تنها 313 تن انسان صالح وجود خواهد داشت که در کنار حضرت خواهند بود. با اینگونه اعتقادات، ادعای آنکه ظهور نزدیک است و "دعای فرج" و شعار حجتیه‌ای "مهدی بیا، مهدی بیا" در چنین چشم اندازی چه معنا دارد؟ جز اینکه اکثریت مردم جزو مخالفان امام مهدی شده‌اند و ایشان باید ظهور کند و آنان را از دم تیغ بگذراند؟ جز اینکه نظر و رای و انتخاب چنین مردمی بی بصیرت و ناصالح چه ارزشی دارد و اگر بمب اتمی هم بر سر آنان بیفتد و همگی نابود شوند چه اشکالی دارد؟ مگر امام مهدی سرانجام همان قتل عامی را به راه نخواهد انداخت و همان بر سر این مردم نخواهد آورد که بمب اتمی خواهد آورد؟

این زمینه‌ی تفکر کسانی است که امروز پشت سر احمدی نژاد قرار گرفته‌اند و دروغ و تقلب و نیرنگ ماهیت آنان است.

اما این قتل عام مرحله نخست ظهور است. در مرحله دوم و پس از قتل عام و نابودی بخش عمده بشریت، یک جامعه آرمانی و "عادلانه" برای جان بدربردگان از کشتار برقرار خواهد شد. مبلغان ظهور امام مهدی با مبهم گذاشتن بخش نخست و تاکید بر این بخش از پیامدهای ظهور است که مردم را به "دعای فرج" برای قتل عام شدن خود فرا می‌خوانند.

البته آیت‌الله  خمینی در زمان خود و در برابر تفکر حجتیه تفسیر دیگری از ظهور ارائه داد. او "ظهور" را "انقلاب مهدی" نامید که در ادامه و در پیوند با یک دوران از انقلاب بشریت برای رهایی انسانی رخ خواهد داد. ظهور با نشستن به "انتظار" و خواندن "دعای فرج" روی نمی دهد بلکه با پیوستن به مبارزه و شرکت در انقلاب جهانی است که نزدیک می‌شود. از اینرو در دیدگاه آیت‌الله خمینی در تداوم حاکمیت عدالت و داد است که شرایط ظهور امام فراهم می‌شود و نه در تداوم حاکمیت بیداد. در این چشم انداز، انقلاب بشری به انقلاب مهدی پیوند می‌خورد و یاران امام مهدی همه بشریت هستند و نه 313 تن دارای "بصیرت" از قماش آیت‌الله حایری و دیگر عوامل و حامیان کودتا.

نظریات آیت‌الله خمینی در جمهوری اسلامی علی خامنه‌ای جایی ندارد و آنچه امروز در مورد ظهور تبلیغ می‌شود همان نظریات واپسگرایانه حجتیه‌ای انتظار و دعای فرج است. ولی این پرسش باقیست که اعتقاد به ظهور و آخرالزمان که سده‌هاست در ایران وجود داشته چگونه و چرا در این مرحله ناگهان به سیاست تبلیغاتی حکومت ایران تبدیل شده است؟ چرا مثلا در دوران محمد خاتمی چنین تبلیغاتی با این وسعت وجود نداشت؟ پاسخ البته در روند انحطاطی است که جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن علی خامنه‌ای طی کرد، انحطاطی که با ریاست جمهوری احمدی نژاد به اوج خود رسید. این روند انحطاطی هم در ذهن بخشی از مردم بصورت حاکمیت ترس و خرافه بروز می‌کند و هم در تبلیغات حکومتی به شکل تلاش برای منفعل کردن مردم و نشاندن آنان در خانه و "دعای فرج" و انتظار ظهور جلوه گر می‌شود. تبلیغ نزدیک شدن ظهور و آخرالزمان در واقع می‌خواهد به مردم القا کند که فاجعه زندگی امروز شما از علایم و نشانه‌های نزدیکی ظهور فاجعه‌ای بزرگتر است که از شما دربرابر آن کاری ساخته نیست، جز دعا برای آنکه جزو کسانی باشید که از آن فاجعه جان سالم بدر خواهند برد و در اینصورت و در پس این فاجعه زندگی بهتر و عادلانه تری خواهید یافت.

اما اینکه چرا این تبلیغات پس از کنار رفتن محمد خاتمی و آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد ناگهان وسعتی عجیب و وحشتناک یافت، فقط به روند انحطاطی داخلی ایران مربوط نمی شود، بلکه عمدتا در پیوند با یک روند جهانی نیز هست. ادعای نزدیکی آخرالزمان یک پروژه جهانی است که از آمریکا و اسراییل ریشه می‌گیرد و بیش از همه در این دو کشور تبلیغ می‌شود. از این نظر، آنچه امروز در ایران تحت عنوان "ظهور" تبلیغ می‌شود با آنچه در گذشته‌ها تبلیغ شده تفاوت کیفی دارد. تبلیغ ظهور  نزدیکی آخرالزمان اکنون جزیی از یک برنامه جهانی است که کودتاچیان آن را به ایران وارد کرده‌اند. این آخرالزمان جزیی از پروژه به راه اندازی یک جنگ اتمی است.  

 

"جنگ تمدن ها" و "پایان تاریخ"

 

در ابتدای دهه 90 و پس از فروپاشی اتحاد شوروی دو نظریه در امریکا در توضیح وضعیت و آینده جهان وسیعا تبلیغ شد: "جنگ تمدن‌ها" و "پایان تاریخ". محافل علمی و دانشگاهی و دستگاه دیپلماسی غرب تا مدت‌ها بر سر این دو نظریه و ترجیح یکی بر دیگری به بحث و گفتگو و تبلیغ پرداختند. ولی اگر خوب دقت کنیم این دو نظریه شبه علمی چیزی نیست جز بیان دو وجه و دو مرحله فرا رسیدن آخرالزمان. "جنگ تمدن ها" همان مرحله نخست و قتل عامی آخرالزمان است و "پایان تاریخ" همان مرحله دوم و جامعه آرمانی که پس از این قتل عام مستقر خواهد شد. برخلاف تضادی که در ظاهر میان این دو نظریه و پیروان آن وجود دارد، هر دو آنها درواقع یکی هستند و یک چیز می‌خواهند: حاکمیت بلامنازع امریکا بر سراسر جهان ولو به قیمت یک جنگ جهانی. "جنگ تمدن‌ها" فی نفسه هیچ ارزشی ندارد و هیچکس از آن دفاع نمی کند اگر به "پایان تاریخ" و پیروزی امریکا و توقف چرخ زمان منجر نشود. در چارچوب این مراحل نظریه "پایان تاریخ" که بیان آماج و مرحله دوم آخرالزمان بود به عقب رفت و "جنگ تمدن ها" به جلو کشیده شد.

اما جنگ تمدن‌ها و پایان تاریخ برای دستگاه سیاست خارجی و دانشگاه‌ها و تحصیلکردگان امریکا و اسراییل تدوین شده است. مردم عادی امریکا و اسراییل از جنگ تمدن‌ها و پایان تاریخ چیزی متوجه نمی شوند. این نظریات شبه عملی وقتی می‌خواهد در سطح توده مردم تبلیغ و فراگیر شود باید به ریشه‌های خود بازگردد و به بصورت نظریات شبه مذهبی و خرافی مربوط به آخرالزمان در آید. از اینروست که می‌بینیم از دهه 90 بدینسو در امریکا و اسراییل بطور مرتب بر روی آخرالزمان تبلیغ می‌شود و حتی تاریخ‌هایی را بطور متناوب برای آن ذکر می‌کنند. در اوایل دهه 90 سال 2000 و آغاز هزاره سوم همچون آخرالزمان تبلیغ می‌شد، بعدها سال 2007 و اکنون 2012.   

سایت‌های حکومتی و نیمه حکومتی ایران در این زمینه و در دفاع از آخرالزمان شیعی در رقابت با آخرالزمان مسیحی مطالبی را منتشر می کنند. مثلا بنوشته سایت "وعده صادق" در یک نظرسنجی که توسط خبرگزاری آسوشیتدپرس در سال ۱۹۹۷ انجام شد، اعلام گردید ۲۵ درصد جمعیت آمریکا اعتقاد راسخ دارند که با آغاز هزاره سوم جنگ نهایی آرماگدون درمنطقه فلسطین آغاز خواهد شد و این جنگ تا مدت هفت سال ادامه خواهد داشت. در اثر این جنگ دنیا نابود می‌شود و در پایان این جنگ هفت ساله که آنها آن را «مصیبت بزرگ برای کلیسا و مسیحیان» می‌دانند، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولد یافته ظهور خواهد کرد و دجال را شکست می‌دهد و حکومت جهانی خود را با مرکزیت بیت المقدس تشکیل خواهد داد."

توجه کنید! یک چهارم مردم آمریکا به چنین مهملاتی اعتقاد راسخ داشته اند! این اعتقاد راسخ به فرارسیدن آخرالزمان و نابودی جهان و ظهور دوباره مسیح از کجا می‌تواند آمده باشد جز از درون دستگاه‌های تبلیغاتی حاکم بر آمریکا؟ نباید فکر کرد که هدف آنان از چنین تبلیغاتی چیست؟ چرا دستگاه دولتی ایران با حذف محمد خاتمی و جلوگیری از رئیس جمهوری شدن موسوی به همین تبلیغات پیوست؟ پیروز کردن احمدی نژاد بر محمد خاتمی پیروز کردن نظریه امریکایی جنگ تمدن‌ها و از میدان بدر کردن گفتگوی تمدن‌ها نبود؟ و کودتا علیه موسوی برای ادامه همین سیاست نبود؟  

 

اما ماجرای "آرماگدون" چیست؟

 

"آرماگدون در تفکر صهیونیسم مسیحی همان نبرد آخرالزمان است که امروزه در دو منطقه اروپا و آمریکا، هفتاد میلیون هوادار سرسخت دارد که برای استحکام بخشیدن به بنیانهای فکری و نظری خود، هر تلاشی چه در عرصه ملی و چه در عرصه بین المللی انجام می‌دهند" (همان منبع)

آرماگدون در واقع نام عبری تپه‌ای است که در شمال فلسطین و در کرانه باختری رود اردن واقع شده است. "بنیادگرایان مسیحی معتقدند برای ظهور و بازگشت دوم مسیح، جنگی هسته‌ای و اتمی در محل آرماگدون به وقوع می‌پیوندد که دارای فجایع بسیار زیادی است و به واسطه این نبرد عظیم، اکثر شهرهای جهان دچار تخریب و نابودی خواهند شد.

این ادعا وجود دارد که در نبرد مورد نظر دو نیرو با یکدیگر وارد درگیری می‌شوند که یکی نیروهای شر و بی ایمان می‌باشند که فرماندهی آنها را فردی به نام دجال بر عهده دارد که ضد مسیح است و شریکان او عبارتند از "اعراب، مسلمانان و حامیان روسی آنان که ارتشی چهارصد میلیونی را تشکیل می‌دهند."

می‌توان فهمید و حدس زد که چنین ادعاها و تبلیغاتی چه فشاری روی افکار عمومی مردم خرافی اسراییل می‌آورد که وعده‌ها و داستان‌های تورات و انجیل را باور دارند و تا چه اندازه آنان را به وحشت می‌اندازد. در میانه همین تبلیغات احمدی نژاد نامی ظهور می‌کند و شبانه روز راجع به انرژی اتمی صحبت می‌کند و خواهان محو اسراییل می‌شود. دولت صهیونیست اسراییل نیز به همین بهانه افکار عمومی را به سمت پیشدستی در بکارگیری سلاح اتمی علیه ایران سوق می‌دهد.

ماجرای آخرالزمان در غرب به همینجا ختم نمی شود. در تبلیغ نزدیکی "ظهور"، مسیحیان و یهودیان بنیادگرا با یکدیگر متحد شده‌اند. مثلا جری فالول ( Jerry Falwell ) که یکی از مبلغان سرسخت و جدی مسیحیت صهیونیستی می‌باشد و در کاخ سفید هم هواداران بسیاری دارد، در این رابطه چنین می‌گوید: "روسیه و هم پیمانان آنها، ایران، آفریقای جنوبی (حبشه)، آفریقای شمالی (لیبی)، اروپای شرقی، قفقاز در خیل سپاهیان شر قرار دارند و این جنگ فراگیر و اتمی است و عده زیادی از بین خواهند رفت.

اما گروه مقابل نیروهای خیر می‌باشند که همان حامیان اسرائیل هستند که به رهبری مسیح وارد جنگ می‌شوند و اینان دارای خصوصیتی ویژه هستند و آن اینکه حامل نور و خیر و خوبی هستند. اما نتیجه جنگ این است که مسیح، اولین ضربه را با سلاح‌های کشنده خود، بر نیروهای شر وارد می‌کند و این ارتش را از بین خواهد برد به گونه‌ای که گفته شده آنچنان حمام خونی به راه افتد که تا افسار اسبان در آن فرو خواهند رفت."

نظرات فالول طرفداران زیادی در کاخ سفید دارد چنانکه رونالد ریگان نظرات او در مورد آرماگدون را حتی در سخنرانی‌های رسمی خود بیان می‌کرد. فالول بعدها در انتخابات جرج بوش نیز مشارکت داشت و در وزارت امور خارجه امریکا پیروان زیادی دارد. وی بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 مدعی شد که این حادثه بدلیل گناهکاری مردم و وجود همجنس بازان و سقط جنین بود. (مشابه آیت الله علم الهدی که زلزله مشهد را ناشی از گناهکاری مردم نامیده بود.)

آلن برونفیلد ( Allan Brownfeld) یکی از منتقدین نظریات فالول می‌نویسد که اگر وی و مسیحیان بنیادگرا اسراییل را به سیاست سختگیرانه در مورد فلسطینیان تشویق می‌کنند نه ناشی از اعتقاد به امنیت اسراییل بلکه ناشی از آن است که معتقدند باید جنگ آرماگدون را به جلو انداخت. (نگاه کنید به http://www.iraqwar.org/fundamentalists.htm)

چه شباهتی میان اندیشه‌های اینان و همقطاران حجتیه‌ای آنان وجود دارد!

"وعده صادق" نیزدر تایید همین مطلب می‌نویسد:

"یک نویسنده آمریکایی در سال ۱۹۹۷ کتابی با عنوان «خیانت به بیت المقدس» را تألیف نمود که در آن هر نوع مذاکره صلح با فلسطینیان را خیانت به تعلیمات انجیل و خواسته‌های مسیح معرفی کرد و این مطلب را دائما به خوانندگان القا می‌نماید که مسیح با آغاز هزاره سوم و قبل از سال ۲۰۰۷ م. ظهور خواهد کرد و اسراییل بزرگ را از نیل تا فرات به وجود خواهد آورد. هر چند که در آن سال هرگز چنین چیزی رخ نداد، اما تبلیغات گسترده همچنان ادامه دارد. در این کتاب‌ها تبلیغ می‌گردد که برای تعجیل ظهور مسیح، مسیحیان باید کشور بابل را - که عراق کنونی می‌باشد- نابود کنند و رودخانه فرات باید کاملاً خشک گردد."

این تبلیغات در همین اندازه بود که توجیه گر جنگ با عراق و قرار دادن آن زیر تسلط امریکا شد. البته "وعده صادق" چنانکه گفتیم خود یکی از ابزارهای تبلیغاتی آخرالزمان و جنگ تمدن‌هاست و هدف آن افشای خطر نابودی اتمی منظقه نیست بلکه می‌خواهد بگوید که اولا دیگران هم مانند ما به آخرالزمان اعقتاد دارند و ثانیا روایات شیعی آخرالزمان را به شکلی دیگر بیان کرده‌اند که با این ادعاها تطبیق نمی‌کند و نباید از تهدیدهای بنیادگرایان مسیحی و یهودی ترسید. بنوشته "وعده صادق":

"در میان مجموعه عظیم روایاتی که در دست داریم تنها شش هزار روایت مختص به موضوع آخرالزمان و مهدویت می‌باشد اما نامی از این جنگ (آرماگدون) در این میان به چشم نمی خورد."

 

 

هدف از تبلیغ آخرالزمان تشکیل حکومت جهانی به رهبری امریکاست

 

کار تبلیغات مربوط به نزدیکی آخرالزمان در امریکا و اسراییل اکنون تا آنجا وسعت گرفته که خبرگزاری اهل بیت - ابنا - از قول اسماعیل شفیعی سروستانی - که بنوشته این خبرگزاری در امور مربوط به "مهدویت" تخصص (!؟) دارد در مورد تبلیغات پیرامون تشکیل حکومت جهانی اخرالزمانی  از نوع آمریکایی آن می‌نویسد:

"سه جریان به ظاهر مذهبی سعی در مشروعیت بخشیدن به تشکیل حکومت جهانی دارند:

1. مبلغان ایوانگلیش(شاخه ای از مسیحیت) که فرمان اشغال عراق را صادر کردند و در حال تحریک آمریکا برای ورود به جنگ با ایران اسلامی هستند به بهانه زمینه‏سازی جنگ آرماگدون و نزول اجلال حضرت عیسی (ع)!

2. خاخام‏های صهیونیست که با مشروعیت بخشیدن به اشغال و توسل به آیات تحریف شده تورات فرمان کشتار مسلمانان را صادر می‌کنند و این جریان توسعه طلب را مشروعیت می‏دهند.

3. مفتی‏های وهابی؛ که عامل دست فراماسون جهانی برای هم‏سویی و همراهی با غرب هستند. به همین خاطر اینان بر طبل کشتار شیعیان می‏کوبند.

وی از "حمایت این سه جریان از رسانه‌ها و رسانه‏سازانی که امروزه بازار را از آثار خودشان انباشته‏اند" سخن می‌گوید.

این سخنان کاملا نشان می‌دهد که تبلیغ آخرالزمان جزیی از یک برنامه و پروژه بقول آقای سروستانی برای "تشکیل حکومت جهانی" امریکاست و سوال اینجاست که نقش احمدی نژاد و علی خامنه‌ای در این میان چیست و این تبلیغات برای چه عینا در ایران تکرار می‌شود؟ امریکا اگر تبلیغ آخرالزمان را می‌کند برای آن است که ابزار جنگ و سلطه بر دیگر کشورها و نابودی جهان را در اختیار دارد. ما که چنین ابزاری را در اختیار نداریم و در عین حال خود در خط مقدم کشورهایی هستیم که به نابودی تهدید می‌شوند چرا "گفتگوی تمدن‌ها" را که حافظ و سپر جهانی ما بود کنار گذاشتیم و به "جنگ تمدن‌ها"ی مورد نظرو بسود آمریکا پیوستیم؟  می‌توان همه اینها را تنها ناشی از تصادف و نابخردی دانست؟ بنظر می‌رسد دست‌هایی می‌خواهند ایران را به ابزار تشکیل حکومت جهانی امریکا تبدیل کنند؛ همان دست‌هایی که دیروز جلوی محمد خاتمی ایستادند و اکنون در پشت سر کودتا و دربرابر جنبش سبز مردم ما قرار گرفته اند.

 

آخرالزمان در 2012

 

همزمان با نزدیک شدن خطر جنگ به ایران آخرین مرحله از پیش بینی آخرالزمان نیز سال گذشته با فیلمی آغاز شد بنام "2012" که در ایالات متحده ساخته شده است. در این فیلم ادعا می‌شود که سال 2012 یعنی دو سال دیگر پایان زمان و جهان است. نمایش این فیلم فرصت دیگری را برای بحث و تبلیغ و جاانداختن نزدیکی آخرالزمان در ایالات متحده بوجود آورد. تبلیغ فرا رسیدن آخرالزمان در سال 2012 این بار از چارچوب دیدگاه‌های مسیحیان و یهودیان خارج شده و به تقویم مایاها و آزتک‌های سده‌های میانه در قاره امریکا مبتنی شده است. آنان معتقد بودند که زمان تا به امروز چهار سیکل و دوره را پیموده و با سرد شدن خورشید و نابودی زمین هر سیکل به پایان رسیده است. اکنون ما در سیکل پنجمین خورشید زندگی می‌کنیم که در سال 2012 براثر یک سلسله پدیده‌ها به پایان خواهد رسید. این پنجمین خورشید از آغاز جهان، انرژی و گرمای خود را از خون گرانبهای انسان کسب می‌کند. برای ماندن خورشید باید به او خون انسانی را داد و در راه او قربانی کرد. در چارچوب این عقاید در سال 1487 ظرف چهار روز چندین هزار تن در راه خدای خورشید قربانی شدند. برخی منابع شمار قربانیان این چهار روز را تا 15000 تن ذکر کرده‌اند. دست و پای قربانیان را می‌گرفتند و سینه آنان را می‌شکافتند و قلب آنان را زنده بیرون می‌کشیدند و به خدای خورشید تقدیم می‌کردند. اما در پس این قربانی کردن‌ها یک واقعیت اجتماعی نیز وجود داشت: بحران اقتصادی به کمبود منابع انجامیده بود و نابودی دست جمعی بخشی از انسان‌ها وسیله‌ای بود برای توزیع منابع محدود میان بازماندگان. این اندیشه در غرب در حال احیاست. آنها نه تنها نظریه‌های شبه علمی از نوع جنگ تمدن‌ها و پایان تاریخ را اختراع کرده اند، نه تنها از منابع یهودی و مسیحی برای اثبات نزدیکی آخرالزمان بهره می‌گیرند، بلکه به رفتار مایاها و ازتک‌های امریکایی نیز بازگشته‌اند و از آنها ضرورت قربانی کردن بخشی از بشریت برای حل بحران اقتصادی و کمبود منابع را وام گرفته و بطور غیرمستقیم تبلیغ می‌کنند. براساس این تبلیغات همه بحران‌های اقتصادی گذشته به یک جنگ ختم شده و با یک جنگ خاتمه یافته و رونق و رفاه بازگشته است. جنگ‌های کوچکی از نوع عراق و افغانستان چاره گشا نبوده و نیاز به جنگی بزرگتر در مقیاس بشریت است. ظهور احمدی نژاد و تبلیغ مهدویت او را اکنون در درون این فضای جهانی برای قربانی کردن مردم کشور ما و منطقه ما باید درک کرد. مبنای عمل او اگر اعتقادات باشد که خود را جزو 313 تن یاران امام مهدی و حتی بالاتر از آن در نقش "شعیب صالح" می‌داند که حق دارد خود را پنهان کند و از آسیب نجات دهد و در رکاب حضرت شمشیر زند و در مدیریت جهانی شرکت کند. و اگر اعتقادی نداشته باشد که در حال اجرای یک ماموریت برای نابود کردن ایران است. نتیجه در هر حال یکی است و راهی که احمدی نژاد می‌رود یا او را بدان می‌کشانند در نهایت می‌خواهد ایران را بر سر یک دو راهی قرار دهد: یا تسلیم محض به امریکا و اسراییل یا پذیرش خطر نابودی اتمی. احمدی نژاد و دست‌هایی که پشت سر او هستند - چه در داخل و چه در سطح جهان - برای هر دو اینها آماده‌اند و برنامه ریزی و تبلیغ کرده ومی‌کنند 

 

      http://peiknet.com/1389/08mordad/25/page/31Akharalzaman.htm

نقشی دیگر از حجتیه

دو گروه طرفدار جنگ

در هیات حاکمه ایران و امریکا

آرش صادقی

سلام- سیمور هرش معروفترین خبرنگار از جنگ ویتنام تا دوران بوش است. شهرت او بدلیل افشای خبرهائی است که از درون سازمان اطلاعات مرکزی امریکا “سیا” و وزارت دفاع این کشور”پنتاگون” بدست می آورد.

در واقع، او کانال افشای اخبار مهمی است که از جانب گروهی از هیات حاکمه آمریکا دراختیارش گذاشته می شود.

این بخش از هیات حاکمه امریکا، بر خلاف بخشی دیگری از هیات حاکمه این کشور که در وزارت دفاع امریکا صاحب نفوذ و قدرت است، با حمله به ایران مخالف است و آن را در راستای منافع امریکا نمی داند.

بیشترین نفوذ این بخش از هیات حاکمه امریکا که برخی اخبار را به “هرش” میدهد تا پخش کند، در وزارت خارجه و سازمان “سیا” و حزب دمکرات متمرکز است. با آنکه “اوباما” از حزب دمکرات امریکاست و ظاهرا باید دوستان سیمور هرش در سالهای اخیر تقویت شده باشند، اما واقعیت چنین نیست. آنها دردوران ریاست جمهوری اوباما بسیاری از مواضع قدرت را، در مقابل هیات حاکمه رقیب از دست داده اند و بشدت زیر فشار اند.

هیات حاکمه رقیب، حمله به ایران و آغاز جنگی تازه را به سود قدرتمندتر شدن و در حقیقت سلطه کامل خود بر کاخ سفید می دانند و از این نظر تحلیلی بسیار شبیه تحلیل هیات حاکمه کنونی ایران دارد.

به این دلیل نباید حادثه حمله به نفتکش ژاپنی در دهانه دریای عمان را حادثه ای ساده و یا ماجراجوئی بچگانه تصور کرد. همچنان که هشدارهای اخیر فیدل کاسترو خطاب به “اوباما” را نباید فراموش کرد.

سیمور هرش در سال 2008 خبر مهمی را فاش کرد که حمله به نفتکس ژاپنی من را به یاد آن خبر انداخت و آرشیو محفوظات من را فعال کرد.

هرش فاش کرد:

دیک چینی معاون قدرتمند بوش، در ماه های آخر دوران ریاست جمهوری بوش، حدود ۱۲ طرح شروع جنگ با ایران را بررسی کرده بود، که به نظر وی بهترین آنها ملبس کردن کماندو های نیروی دریایی (خوک های دریایی) امریکا به قایق و یونیفورم سپاه پاسداران و سپس حمله آنها به ناوهای آمریکایی بود. این طرح کپی برداری از رویدادی مشابه درجریان آغاز جنگ ویتنام و بمباران گسترده این کشور بود.

هرش سپس در یک مصاحبه خبری توضح داد که می خواهند افکار عمومی امریکا را مهندسی رسانه ای کرده و آن را آماده پذیرش حمله ویرانگر به ایران کنند.
http://thinkprogress.org/2008/07/31/cheney-proposal-for-iran-war
هرش بعدا درباره سانسور این افشاگری او در مطبوعات امریکا و جلوگیری از گسترش دامنه پخش و انتشار آن را توضیح داد.

http://www.infowars.com/media-blackout-on-cheney-iran-false-flag-story
در همان دوران، فرمانده وقت سنتکام (فرمانده کل عملیاتی تمام نیروهای امریکا در آسیا و شمال آفریقا) که برای اولین بر یک آدمیرال بود بنام آدمیرال “فالون” در مقابل چینی ایستاد و مانع اجرای این نقشه شد. او توانست موقعیت مهم خود را تا مدت ها حفظ کند و مانع اجرای طرح چینی شود، اما سرانجام زیر فشار بخش جنگ طلب هیات حاکمه امریکا، در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری که منجر به رفتن اوباما به کاخ سفید شد، مجبور به استعفاء شد.

او، در زمانی که زیر فشار برای استعفا بود، در یک مصاحبه گفت: من حاضر نیستم جنگ جدیدی، با بهانه ای غیر شرافتمندانه را اجازه دهم.
http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/us_and_americas/article3534102.ece

بیوگرافی آدمیرال فالون:

http://en.wikipedia.org/wiki/William_J._Fallon

ممکن است، همان طرح چینی، به بهانه برخورد چند زیردریایی و یا برخورد هواپیماها در آسمان و یا حمله انتحاری با قایق های سریع و حتی هنگام بازرسی کشتی های عازم ایران در خلیج فارس به اجرا گذاشته شود.

این همان سناریوئی است که فیدل کاسترو در سخنرانی خود در پارلمان این کشور به آن اشاره کرد.

این دست پرقدرت و جنگ طلب در امریکا را دست پرقدرت و توطئه گری در ایران می فشارد. یعنی باند حاکم مهدویت یا همان لژ های باز سازی شده حجتیه که نسخه ای مشابه نسخه چینی را برای سلطه بر جمهوری اسلامی و چاره بحران سیاسی و اقتصادی کنونی پیچیده اند. آنها خود می توانند حوادث  مطلب هیات حاکمه جنگ طلب امریکا را بوجود آورند، که در اینصورت اروپا را نیز ناچار به تمکین از اراده جنگی امریکا خواهد کرد. دست پنهان بین المللی، حتی اسباب و وسائل ماجراجوئی های حاکمیت جمهوری اسلامی را نیز فراهم می کنند. نظیر ارسال پرسرعت ترین قایق های جهان – ساخت انگلیس- به ایران برای کپی برداری از بدنه آنها و نصب موتور مشابه و سپس روان کردن آنها روی آب های خلیج فارس و دریای عمان.
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5890137,00.html

http://www.icemarine.com/models.html
چند ماه پیش:

http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=119080
http://www.ilna.ir/AKS.aspx?id=140329

من نیز مانند دهها میلیون ایرانی، حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی را حاکمیتی کودتائی می دانم. می گویم حاکمیت زیرا بحث فقط از دولت نیست، بلکه وسیع تر از دولت است و شامل قوای نظامی، امنیتی، بخشی از مجلس و قوه قضائیه و حتی سازمان عریض و طویل روحانیت درایران نیز می شود. اما این اعتقاد و باور، مانع از آن نمی شود که با جسارت بنویسم:

بتدریج بحث های مهمی در همین هیات حاکمه کودتائی پیرامون نفوذ سازمان های بین المللی در آن شروع شده است. سخنرانی  2 روز پیش سرلشگر کودتاچی “فیروزآبادی” که در آن مستقیما “رحیم مشائی” همه کاره دولت احمدی نژاد را “جاسوس” و “نفوذی” اعلام کرد، ناظر بر همین پیش بینی است. ( فیروزآبادی: ورود تئوریسین‌ها و نظریه‌پردازان جنگ نرم و جاسوسان سیا به کشور را چه کسی اجازه داده است؟ وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی باید پاسخگو باشند و قوه قضائیه بایستی رسیدگی کند.(همایش ایرانیان خارج از کشور)

جریان مشکوک و مرموز ناشناخته ای که از دفتر رئیس جمهور محترم سردرآورده است!)

تردید نیست که بخشی از مسئله، مربوط به رقابت های طبیعی میان کودتاچی ها- اعم از نظامی ها و دولتی- است، اما همین که پذیرفته اند جاسوس در میان آنهاست، خود یک گام بلند به جلوست و ادامه این تردید و شناخت می تواند به اینجا ختم شود که در زندان اوین، در میان بازجویان، در میان امنیتی ها، در میان نمایندگی های ولی فقیه در نیروهای نظامی، در میان فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی و در جمع شورای امنیت ملی و در بالاترین سطح مدیریت بیت رهبری نفوذ شده و اگر چاره ای اندیشیده نشود، آش را با جاش خواهند بُرد!

متن کامل سخنرانی فیروزآبادی را در سایت زیر می توانید بخوانید:

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=113360

روابط انجمن حجتیه و حزب توده بعد از انقلاب / سایت پارسینه

به گزارش پارسینه، در کتاب" سیاست و سازمان حزب توده از آغاز تا فروپاشی"، جلد اول صفحات ۳۴۴ تا ۳۴۷ از انتشارات " موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی " درباره تحولات سالهای 1359-1361 و حملات متقابل انجمن حجتیه و حزب توده(به عنوان دو نیروی سیاسی آن روزها)چنین آمده است :

از نیمه دوم سال ۱۳۶۰ ، مسئله «انجمن حجتیه» به یکی از محورهای اصلی تبلیغات حزب توده بدل شد ....در عین حال ، حزب توده در راستای استراتژی براندازی خود می کوشید تا در حاکمیت خط امام افتراق و بحران ایجاد نماید و بابزرگ نمائی مسئله «حجتیه » حربه تبلیغاتی مناسبی برای ایجاد اختلاف و بحران سازی در حاکمیت اسلامی به وجود آورد.

حزب توده چنین تبلیغ می کرد که « انجمن حجتیه » یک سازمان متشکل است که توسط سرویس های جاسوسی غرب ایجاد شده و چون از سال های پیش از انقلاب متشکل ترین سازمان مذهبی بوده و کادر مجرب و آموزش دیده و سازمان یافته کافی در اختیار داشته با برنامه ریزی «انتلیجنس سرویس » و «سیا » توانسته شبکه نفوذ خود را در تمام نهاد ها و ارگان های انقلابی و دولتی بگستراند و اهرم های حساس و کلیدی حکومت را بدست گیرد .

«حجتیه» چون از یک ظاهر افراطی مذهبی برخوردار است ، بخوبی می تواند از «سلاح بهره گیری از احساسات مذهبی مردم » استفاده کند و سیاست ها و اهداف خود را پیش ببرد . «انجمن حجتیه » در شرایط کنونی به عمده ترین پایگاه نیروهای راست و مدافع سرمایداری در درون حاکمیت بدل شده ، که در مسائل اقتصادی مخالف اصلاحات بنیادین بنفع توده های محروم است . و در مسائل سیاسی می کوشد تا ضد انقلاب راست را از زیر ضربه خارج کند و با طرح «خطر کمونیسم » دشمن اصلی را حزب توده و نیروهای اصیل انقلابی ( !) وانمود سازد .

حزب توده هر گونه حرکتی را که علیه اهداف و مطامع خود می دید به انجمن حجتیه نسبت می داد ، هر شخصیتی را که علیه حزب و شوروی سخن می راند ، «حجتیه ای» می خواند و چنانچه در سطوح عالی روحانیت و حاکمیت در مسائل اجتماعی - اقتصادی تفاوت برداشت پیش می آمد ، مخالف نظرات خود را متأثر از «حجتیه» می نامید :

«به وسیله انجمن حجتیه و سایر نیروهای ماسک دار ضد انقلابی ، که زیر پوشش «اسلام قشری » فعالیت می کنند ، در سراسر کشور جو شدید کمونیسم ستیزی و شوروی ستیزی و دشمنی آشکار با احزاب و سازمان های دگر اندیش انقلابی ، بویژه حزب توده ایران ، دامن زده می شود .... (نور الدین کیانوری ، اتحاد نیروهای انقلابی ضامن پیروزی نهائی ، انتشارات حزب توده ، بهمن ۱۳۶۱ ، ص ۲۴) »

.....جالب توجه است بدانیم ، حزب توده که خود را متخصص «انجمن شناسی » و «دشمن سر سخت انجمن حجتیه » وانمود می کرد ، بسیاری از کادرها و اعضا آن ، و حتی برخی از اعضای کمیته مرکزی تا سال های ۱۳۵۹ - ۱۳۶۰ نامی از «انجمن» نشنیده و بعضا حتی تا این اواخر نمی دانستند که «حجتیه » چیست ، چه سوابقی دارد ، چه مشیی دارد ، و چه شخصیت هایی وابسته بدانند ؟

موضعگیری توده ای ها صرفا تکرار طوطی وار تحلیل های رهبری حزب بود ، که گاه شکل مضحکی می یافت : مثلا ، در یک مدرسه ، یا نهاد اجتماعی دیگر ، اگر تبلیغات علیه حزب توده شدید می شد ، یا فلان سخنران درباره مسئله افغانستان و ابرقدرت شوروی سخن می گفت ، اعضا و سازمان حزبی مربوطه در گزارش خود تحلیل می کردند : «دراین نهاد خط حجتیه غالب شده ! » .

هر فردی که علیه حزب توده و شوروی سخنی می راند به عنوان «حجتیه ای » به حزب گزارش می شد . و رهبری حزب متقابلا ، از این گزارش ها تغذیه می کرد ، در این کنش و واکنش متقابل ، «شبح حجتیه » برای رهبری و بدنه حزب روزبه روز بزرگتر می شد ، تا بدانجا که امر به خود آنها نیز مشتبه شده بود و فراموش کرده بودند که «انجمن » واقعا چنین نیرو و وزنی در جامعه ندارد و عامدا و عالما توسط خود آنان برجسته و بزرگ شده است !

حتی شخصیت هایی که هیچ تجانس و ربطی به «انجمن حجتیه » نداشتند به اعتبار سخنانشان علیه حزب توده در سطوح درجه دو و سه حزب بعنوان <حجتیه ای » شناخته می شدند ! و یا برخی مسئولین وقت ، که هیچگاه ارتباطی با «حجتیه » نداشته اند ، را به صرف مواضع خاص در زمینه قانون کار و یا مسئله ارضی، در میان توده ای ها به «حجتیه ای» شهرت یافته بودند.

مسئله «حجتیه » دستاویز تبلیغاتی درجه اولی برای حزب توده بود ، تا در پناه آن مهم ترین نقطه ضعف های خود را لاپوشانی کند . به مصداق ضرب المثل معروف «دروغ هرچه بزرگتر ، باور کردن آن آسانتر» ، حزب توده می کوشید تا اساسی ترین معضلات و بن بست های خود رابا بزرگنمائی مسئله «حجتیه » و بعنوان «اتهامات حجتیه ای ها » دفع کند..."

گفتنی است حزب توده در سال 1361 به دلیل ارتباط با اتحاد جماهیر شوروی غیرقانونی و منحله اعلام شد و سران آن بازداشت و زندانی شدند، انجمن حجتیه در سال 1364 با سخنرانی عتاب آلود  امام خمینی(ره) خطاب به این انجمن، فعالیت های خود را تعطیل اعلام کرد، شیخ محمود حلبی بینانگذار انجمن حجتیه در صدسالگی در سال 1376 درگذشت و در ابن بابویه تهران به خاک سپرده شد 

     

       http://www.parsine.com/fa/pages/?cid=16692

دیدگاه شما

انجمن حجتیه؛ حزب مرموز

نویسنده : شاهرخ

دوشنبه 18 مرداد ماه سال 1389 ساعت 11:46 PM

دوست عزیز ! باتفاصیلی که درپست قبلی گفتید شاید مهدی خزعلی پسرابوالقاسم خزعلی  حاسوس طبقه ی ۳ باشد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کسی که علنابه حجتیه بدمیگوید . پژوهشگروتاریخ نویس محقق ؛ عبدالله شهبازی ؛ میگوید :‌؛ من به مهدی خزعلی ؛ بسیارمشکوکم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 با سپاس از شما، ما بیطرفانه به مساله نگاه میکنیم. ایشان هم میتواند پسر نوح باشد هم حر بن یزید ریاحی. معمولا در هر جسد پوسیده ای میتوان دندان سفیدی یافت

نویسنده : سیدهمام

پنجشنبه 14 مرداد ماه سال 1389 ساعت 9:06 PM

اولاگندمگون یعنی شبیه گندم . یعنی کسی که زردرنگ نیست ( به اصطلاح " زال " نیست ) _ ثانیادرروایات درموردشعیب بن صالح داردکه قدبلندورشیداست / سفیدی زیرگلویش مثل آفتاب می درخشد و.... آیا این عناوین برمهره ی تاریخ مصرف داری چون محمودسبورجیان گرمساری بارمیشود؟؟؟ سبورجیان - قدبلنداست ؟؟ اصلاقددارداین آدم ؟؟ سبورجیان اگردرآفتاب مردادتابستانی هم بایستد سفیدی اصلاداردکه بدرخشد ؟؟ شمابه جلدسیزده بحارالانوارمرحوم مجلسی ره نگاه کنیدببینید آن بزرگوارعلامات ظهورراآورده است . نگاه کنیداینهاچطورازاین کتاب قیچی کرده وزده اندویااوهام وخیالات خودرابراین مطالب اضافه کرده اندوبعددرکتابها ومقالات مختلف بنام نویسنده فلان ونویسنده چنان آن کتاب رابازتولیدکرده اند!!! این نادان های بیسواد ابله تلاش عجیبی دارند که خامنه ای راسیدخراسانی جابزنند!!!! درحالیکه طبق روایات صریح نام سیدخراسانی " محمد " است . به خیالبافیهای مزدوران این " گروهی که برای مقابله باانحراف درست شدولی چندقدم بعدخودبه انحراف دچارشد " نگاه کنید : " miyanali.com/miyanehpix/5  "  اینان تلاش دارند که خامنه ای رایابجای سیدخراسانی جابزنند چون خودش شعرگفته " هرچندامین بسته ی دنیا نی ام اما ***** دلبسته ی یاران خراسانی خویشم  " . حال آنکه این " وهم وخیال " بدلیل " روایت صریح مذکورکه نام سیدخراسانی را محمد می گوید " رد شد . یکی دیگرازعلامات نزدیکی ظهور سیدحسنی است . جناب مجلسی در همان کتاب مذکور روایاتی آورده است که درآنهانیزبه صراحت نام سیدحسنی رانیز " محمد " می آورد . یکی ازقواعدعلمی اصول فقه شیعه اینست که " اجتهاددرمقابل نص باطل است " . یعنی وقتی " نص صریح ازقرآن یاروایات " به صراحت مساله ای رابیان کرددیگرجای هیچ  " ان قلت " وشایدچنین باشدشایدمنظورچنان باشد و... وجودندارد . بی عق های بیسواد متحجری که دراینگونه سایت هاووبلاگ ها عمرخودووقت دیگران راتلف می کنند تابه روایت نام آنهامی رسند میگویند " شاید منظورتقیه  ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! بوده  - این روایات مستندنیست !!!! آنجاکه میگوید " یک سیدحسنی می آید _ یک سید خراسانی می آید " این روایات " معتبر " است . " مستند " است  . " صاحب سند " است . ولی وقتی همین روایات درجملات بعد بیان می دارد که نام سیدخراسانی " محمد " است . نام سیدحسنی " محمد " است / دیگراین روایات ستندنداردومعتبرنیست ومستندنمی باشد . خیر! هرگونه تحرک - توجیه وان ومن کردن دربرابرصریح این روایات " اجتهاددرمقابل نص است " . وباطل . آدم تعجب می کند کهواقعاخامنه ای قبل ازشعرگفتنش این روایت راندیده است ؟ چطورمی خواهند برحجت الاسلام های بیسوادعنوان مجتهد وآیت الله وحتی رساله های رنگارنگ برآنهاببندند حال آنکه آنهادرموضوعات عادی علمی هم سوابق علمی وتحقیقی ندارند .  اینهاکه تمام امکانات دردست شان است  به اسم خامنه ای یک محمداضافه می کردندتابعدازاینکه سیدعلی خامنه ای به " سیدمحمدعلی خامنه ای " تغییرشد بعداورا  بجای سیدخراسانی قالب کنند . ولی این نوشیدنی جعلی به کام اهل مطالع وتحقیق نخواهدرفت وتنادرکام نادان واحمق پاچه خواران و " آخور " بینانی خواهدرفت که این دوروزه ی دنیاراهمه چیزمی دانند .

 با سپاس. دیدگاه شما دوست عزیز را بی کم و کاست برای آگاهی خوانندگان سایت قرار دادیم. پیروز باشید

انجمن حجتیه؛ حزب مرموز

سال‌ها بود مفهوم‌ "انجمن‌ حجتیه‌" از ادبیات‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ ملت‌ ایران‌ رخت‌ بربسته‌ بود و برای‌ همین‌ است‌ که‌ امروز و پس‌ از انتخابات‌ اخیر ریاست‌ جمهوری‌ که‌ مساله‌ انجمن‌ حجتیه‌ مطرح‌ شده‌ جوانان‌ تا 30 ساله‌ با حیرت‌ به‌ این‌ مفهوم‌ نگاه‌ می‌کنند و اطلاع‌ درستی‌ از وضعیت‌ این‌ جریان‌ مذهبی‌ ندارند. انجمن‌ حجتیه‌ با پیروزی‌ جریانی‌ که‌ دایره‌ واژگان‌ مذهبی‌ آن‌ افراطی‌ است‌ و به‌ سیاست‌ از منظر سیاست‌ نگاه‌ نمی‌کند و در پی‌ به‌ زیر کشیدن‌ "سیاست‌ ورزی‌" زیر لوای‌ فعالیت‌های‌ افراطی‌ مذهبی‌ است‌ به‌ ادبیات‌ سیاسی‌ و ژورنالیستی‌ ما بازگشت‌. کالبد شکافی‌ این‌ جریان‌ مذهبی‌ به‌ روشن‌ شدن‌ سابقه‌ دیروز و فعالیت‌های‌ امروز آن‌، تلاشی‌ است‌ برای‌ روشنگری‌ جامعه‌.

تاکید می‌کنم‌ که‌ این‌ گزارش‌ در پی‌ افشاگری‌ علیه‌ هیچ‌کدام‌ از جریان‌های‌ سیاسی‌ نیست‌، بلکه‌ با استناد به‌ آنچه‌ گذشته‌ و آنچه‌ امروز استنباط‌ می‌شود در پی‌ روشن‌ نمودن‌ ابعاد تاریک‌ و ناروشن‌ مفهومی‌ است‌ که‌ در چند ماه‌ گذشته‌ رکورد جالب‌ توجهی‌ در ادبیات‌ سیاسی‌ ایران‌ به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. در این‌ گزارش‌ ضمن‌ بازخوانی‌ زمینه‌های‌ شکل‌گیری‌، موسس‌، تشکیلات‌، برخورد با پدیده‌ انقلاب‌ و فعالیت‌ سیاسی‌ به‌ خاطرات‌ و مواضع‌ چند تن‌ از رجال‌ سیاسی‌ و مذهبی‌ درباره‌ این‌ جریان‌ می‌پردازیم‌.

 

 
   ● نویسنده: کیوان - مهرگان

منبع: سایت های خبری - نواندیش - به نقل از روزنامه اعتماد

 
 
 

 

بازی‌ در زمین‌ خالی‌

درباره‌ زمینه‌های‌ شکل‌گیری‌ انجمن‌ حجتیه‌ ناگزیر به‌ توجه‌ به‌ چند حوزه‌ متفاوت‌ و گاه‌ متناقض‌ هستیم‌، اما پر رنگ‌ترین‌ زمینه‌ شکل‌گیری‌ جریانی‌ به‌ نام‌ حجتیه‌، وجود فرقه‌یی‌ به‌ نام‌ "بهائیت‌" است‌ که‌ همواره‌ از سوی‌ مسلمانان‌ طرد شده‌ است‌. انجمن‌ بهائیت‌ از دل‌ فرقه‌یی‌ به‌ نام‌ "بابیه‌" درآمد. نزدیک‌ به‌ یک‌ قرن‌ قبل‌، فردی‌ به‌ نام‌ "میرزا علی‌ محمد" با ادعای‌ بابیت‌ و نمایندگی‌ امام‌ عصر و سپس‌ ادعای‌ مهدویت‌، موجب‌ تاسیس‌ فرقه‌یی‌ به‌ نام‌ "بابیه‌" شد و از دل‌ بابیه‌ "بهائیت‌" بیرون‌ آمد. این‌ فرقه‌ها از همان‌ آغاز از سوی‌ مسلمانان‌ مطرود بودند، اما به‌ دلایل‌ سیاسی‌، حکومت‌ وقت‌ و جریان‌های‌ سیاسی‌ به‌ حمایت‌ از این‌ جریانات‌ پرداختند تا بتوانند در میان‌ مردم‌ بخصوص‌ جوانان‌ و مهمتر از همه‌ روحانیت‌ و حوزه‌های‌ علمیه‌ نفذ کنند و اقدام‌ به‌ جذب‌ مبلغ‌ نمایند.بهائیت‌ از آنجا که‌ با حمایت‌ قدرت‌ های‌ استعماری‌ دارای‌ یک‌ تشکیلات‌ منسجم‌ و سازمان‌ یافته‌ شد توانست‌ به‌ موفقیت‌هایی‌ دست‌ یابد. در جبهه‌ مخالف‌ بهائیت‌ هیچ‌ سازمان‌ منسجمی‌ که‌ بتواند به‌ مقابله‌ با فعالیت‌های‌ بهائیت‌ بپردازد وجود نداشت‌. اوج‌ فعالیت‌های‌ بهائیت‌ در دهه‌های‌ 20 و 30 بود که‌ علناص به‌ فعالیت‌ می‌پرداخت‌.

در چنین‌ شرایطی‌ "شیخ‌ محمود ذاکرزاده‌ تولایی‌" مشهور به‌ "شیخ‌ حلبی‌" که‌ در اصول‌ و فنون‌ سخنوری‌ مهارت‌ داشت‌ انجمن‌ ضد بهائیت‌ را تاسیس‌ کرد. این‌ انجمن‌ از آغاز بنا را بر مبارزه‌ با بهائیت‌ گذاشت‌. به‌ دلیل‌ نفوذ انجمن‌ بهائیت‌ در کشور، تاسیس‌ انجمن‌ ضد بهائیت‌ با استقبال‌ محافل‌ مذهبی‌، مسلمانان‌ و جوانان‌ روبرو شد. همچنین‌ به‌ دلیل‌ وجود پتانسیل‌های‌ قوی‌ انجمن‌ ضد بهائیت‌ شیخ‌ حلبی‌ موفقیت‌های‌ زیادی‌ به‌ دست‌ آورد.

در کنار این‌ مساله‌ برخی‌ نیز کودتای‌ 28 مرداد که‌ منجر به‌ حبس‌ و انزوای‌ نیروهای‌ ملی‌ و مذهبی‌ فعال‌ در نهضت‌ مقاومت‌ ملی‌ شد را زمینه‌ دیگری‌ برای‌ تاسیس‌ انجمن‌ حجتیه‌ عنوان‌ می‌کنند. حکومت‌ برآمده‌ از دل‌ کودتا با ایجاد جو اختناق‌ از فعالیت‌ گروه‌های‌ سیاسی‌ چه‌ مذهبی‌ و غیرمذهبی‌ جلوگیری‌ به‌ عمل‌ آورد و از آنجا که‌ انجمن‌ حجتیه‌ از بدو تاسیس‌ پرچم‌ سفید غیر سیاسی‌ بودن‌ را در برابر حکومت‌ وقت‌ برداشته‌ بود با ممانعت‌ حکومت‌ مواجه‌ نشد و حتی‌ گفته‌ می‌شود حکومت‌ از تاسیس‌ چنین‌ گروه‌هایی‌ حمایت‌ می‌کرد چراکه‌ نیروهایی‌ که‌ به‌ دنبال‌ فعالیت‌ اجتماعی‌ بودند انرژی‌ و توان‌ خود را به‌ امور اجتماعی‌ مذهبی‌ و غیرسیاسی‌ صرف‌ می‌کردند. این‌ فراز از اساسنامه‌ انجمن‌ موید این‌ موضوع‌ است‌ که‌ "انجمن‌ به‌ منظور فعالیت‌های‌ علمی‌، آموزشی‌، خدمات‌ مفید اجتماعی‌، با الهام‌ از تعالیم‌ عالیه‌ اسلام‌ و مذهب‌ شیعه‌ جعفری‌، جهت‌ پرورش‌ استعداد و تربیت‌ انسان‌هایی‌ لایق‌ و کاردان‌ و مقید به‌ تقوی‌ و ایمان‌ و اصلاح‌ جهات‌ مادی‌ و معنوی‌ جامعه‌ تاسیس‌ شده‌ است‌.به‌ اضافه‌ این‌ دو زمینه‌، برخی‌ درباره‌ زمینه‌ پیدایش‌ انجمن‌ حجتیه‌ معتقد به‌ حضور قدرت‌های‌ استعمارگر هستند. این‌ عده‌ بر این‌ باورند که‌ ایجاد یک‌ فرقه‌ و ضد فرقه‌ از روش‌های‌ استعماری‌ برای‌ سرگرم‌ کردن‌ مبارزان‌ و ملت‌ها است‌.

با در نظر گرفتن‌ هرکدام‌ از موارد فوق‌ و موافق‌ یا مخالف‌ بودن‌ آن‌ گروهی‌ با تابلوی‌ "انجمن‌ خیریه‌ حجتیه‌ مهدویه‌" پس‌ از کودتای‌ 28 مرداد تاسیس‌ شد.همانگونه‌ که‌ گفته‌ شد شیخ‌ محمد حلبی‌ به‌ اصول‌ و فنون‌ سخنوری‌ کاملاص مسلط‌ بود، دکتر عبدالکریم‌ سروش‌ که‌ خود یک‌ سال‌ عضو این‌ تشکیلات‌ بوده‌ است‌ درباره‌ ویژگی‌های‌ فردی‌ شیخ‌ محمد حلبی‌ به‌ روزنامه‌ "جامعه‌" گفته‌ است‌: "شیخ‌ حلبی‌ واعظ‌ سرشناسی‌ در تهران‌ و کل‌ کشور بود و منبرهای‌ بسیار نافذی‌ داشت‌. اشعار زیادی‌ از حفظ‌ داشت‌ بیانش‌ بسیار موؤر بود و معلم‌ اخلاق‌ و عرفان‌ هم‌ بود."

اما انگیزه‌های‌ شیخ‌ محمد حلبی‌ برای‌ تاسیس‌ انجمن‌ حجتیه‌ چه‌ بود؟ روایت‌های‌ گوناگونی‌ می‌شود. انجمن‌ حجتیه‌ براین‌ باورند که‌ شیخ‌ حلبی‌ رییس‌ انجمن‌، مدعی‌ شده‌ است‌ که‌ در سال‌های‌ 32 خوابی‌ دیده‌ است‌ که‌ امام‌ زمان‌ به‌ وی‌ فرموده‌اند که‌ گروهی‌ را برای‌ مبارزه‌ با بهائیت‌ تشکیل‌ بدهد. البته‌ روایت‌های‌ دیگری‌ نیز نقل‌ می‌شود از جمله‌أ پس‌ از بروز اختلاف‌ بین‌ آیت‌الله‌ کاشانی‌ و دکتر مصدق‌ و شکست‌ نهضت‌ ملی‌ نفت‌، همزمان‌ تبلیغات‌ بهائیت‌ نضج‌ گرفت‌ و گروهی‌ که‌ در بین‌شان‌ طلبه‌ نیز بود از جمله‌ هم‌ حجره‌ شیخ‌ حلبی‌ را جذب‌ کردند، لذا بهائیت‌ در ذهن‌ شیخ‌ حلبی‌ بزرگ‌ جلوه‌گر شد و به‌ این‌ نتیجه‌ رسید که‌ باید سیاست‌ را رها کرد و دست‌ به‌ انجام‌ اقدام‌های‌ فرهنگی‌ زد و به‌ علت‌ شکست‌ نهضت‌، یک‌ جو یاس‌ برجامعه‌ حاکم‌ شد و عده‌یی‌ که‌ به‌ دنبال‌ جریانی‌ می‌گشتند تا با وصل‌ شدن‌ به‌ آن‌، یاس‌ و بریدگی‌ خود را توجیه‌ ایدئولوژیکی‌ و سیاسی‌ کنند، به‌ این‌ جریان‌ پیوستند. البته‌ برخی‌ نیز لغزیدن‌ هم‌ حجره‌یی‌ شیخ‌ محمد حلبی‌ که‌ برای‌ نفوذ در بهائیت‌ فعالیت‌ می‌کردند را یکی‌ دیگر از انگیزه‌های‌ انجمن‌ ضد بهائیت‌ توسط‌ شیخ‌ حلبی‌ ذکر می‌کنند.

ساختار تشکیلاتی‌ حزب‌ بدون‌ سیاست‌

انجمن‌ حجتیه‌ زیر نظر خود شیخ‌ حلبی‌ به‌ عنوان‌ رییس‌ هیات‌ مدیره‌ و 4 نفر که‌ عضو هیات‌ مدیره‌ بودند اداره‌ می‌شد. این‌ افراد عبارت‌ بودند از حاج‌ سید رضا رسول‌، سید حسین‌ سجادی‌، محمد حسین‌ غلامحسین‌، حاج‌ محمد تقی‌ تاجر. انجمن‌ به‌ واسطه‌ مبارزه‌ با بهائیت‌ تلاش‌ کرد از افراد مجرب‌ و تشکیلاتی‌ منسجم‌ بهره‌ ببرد، پروانه‌ فعالیت‌ انجمن‌ هرچند وقت‌ یک‌ بار باید تجدید می‌شد. انجمن‌ حجتیه‌ چند کمیته‌ داشت‌ که‌ زیر نظر هیات‌ مدیره‌ فعالیت‌ می‌کردند. این‌ کمیته‌ها عبارت‌ بودند از: 1 کمیته‌ تدریس‌أ از وظایف‌ این‌ گروه‌ جذب‌ نیروهای‌ جوان‌ و تازه‌ نفس‌ و فعال‌ برای‌ تحت‌ تعلیم‌ قرار دادن‌ آنها بود. مهمترین‌ مرکز برای‌ این‌ منظور مدارس‌ بود. معلمانی‌ که‌ عضو انجمن‌ بودند باید این‌ ماموریت‌ را انجام‌ می‌دادند. سیاست‌ جذب‌ دانش‌آموزان‌ باهوش‌ و درسخوان‌ ساده‌ زیست‌ نشان‌ دهنده‌ دقت‌ نظر گردانندگان‌ انجمن‌ در توجه‌ به‌ کیفیت‌ افراد جذب‌ شده‌ است‌. دکتر عبدالکریم‌ سروش‌ در این‌ باره‌ می‌گوید: "من‌ سال‌ ششم‌ دبیرستان‌ بودم‌." در سال‌ 1341 و 1342 در مدرسه‌ علوی‌ و در 17 یا 18 سالگی‌ بودم‌. انجمن‌ حجتیه‌ از مدرسه‌ علوی‌ عضو گیری‌ کلانی‌ می‌کرد و برخی‌ از هم‌ مدرسه‌یی‌ها و همکلاسی‌های‌ ما که‌ بعداص در عالم‌ سیاست‌ و در جمهوری‌ اسلامی‌ وارد شدند و صاحب‌ مقام‌های‌ بالایی‌ شدند از اینجا پا به‌ انجمن‌ حجتیه‌ گذاشتند.

کمیته‌ تحقیق‌أ که‌ در واقع‌ کمیته‌ جاسوسی‌ بود به‌ این‌ شیوه‌ عمل‌ می‌کرد که‌ سه‌ نوع‌ محقق‌ یا جاسوس‌ تربیت‌ می‌کرد. محقق‌ یا جاسوس‌ نوع‌ اول‌، نوع‌ دوم‌ و نوع‌ سوم‌. وظیفه‌ جاسوس‌ یا محقق‌ نوع‌ اول‌ این‌ بود که‌ با استفاده‌ از شیوه‌های‌ خاص‌ تعلیم‌ داده‌ شده‌ نزد بهائیان‌ می‌رفت‌ و ادعا می‌کرده‌ که‌ می‌خواهد بهایی‌ شود و به‌ این‌ ترتیب‌ وارد آنها می‌شده‌ است‌. محقق‌ نوع‌ دوم‌ که‌ معمولاص تیمی‌ عمل‌ می‌کردندافراد ناشناخته‌یی‌ بودند که‌ وظیفه‌ گزارش‌ جلسات‌ بهائیان‌ را به‌ عهده‌ داشتند. افراد انجمن‌ که‌ عضو این‌ گروه‌ می‌شدند اسم‌ مستعار داشتند و همدیگر را نمی‌شناختند و ممکن‌ بود دو نفر گزارش‌ همدیگر را به‌ مسوول‌ خود می‌دادند. محقق‌ نوع‌ سوم‌ افرادی‌ بودند که‌ از حیث‌ رفتار و گفتار بهایی‌ می‌شدند و علنا انجمن‌ را می‌کوبیدند.

کمیته‌ نگارش‌أ افراد این‌ کمیته‌ نویسندگانی‌ بودند که‌ می‌بایست‌ تازه‌ترین‌ تحقیقات‌ خود را در نفی‌ بهائیت‌ و ستایش‌ امام‌ زمان‌ (عج‌) در جزوات‌ مختلف‌ بنویسند.

کمیته‌ ارشادأ این‌ کمیته‌ از دو قسمت‌ تشکیل‌ شده‌ بود، کمیته‌ بحث‌ و مناظره‌، کمیته‌ تعقیب‌ و مراقبت‌ که‌ همانگونه‌ که‌ از عناوینشان‌ پیداست‌ افراد عضو این‌ کمیته‌ها از یک‌ سو از افراد تازه‌وارد انجمن‌ مراقبت‌ می‌کردند. از سوی‌ دیگر افراد مبتدی‌ و تازه‌وارد بهایی‌ را رصد می‌کردند تا آنان‌ را از بهایی‌بودن‌ منصرف‌ و به‌ انجمن‌ وارد کنند.

کمیته‌ وزارت‌ خارجه‌أ این‌ کمیته‌ بیشتر خارج‌ از کشور فعالیت‌ می‌کرد و حوزه‌ فعالیت‌ آنان‌ کشورهای‌ هند، استرالیا، انگلیس‌، امریکا و اتریش‌ بود. انجمن‌ در این‌ کشورها و برخی‌ کشورهای‌ دیگر اقدام‌ به‌ تاسیس‌ دفتر کرده‌ بود.

شاید جنجالی‌ترین‌ مساله‌ مواضع‌ انجمن‌ نسبت‌ به‌ انقلاب‌ و فعالیت‌ سیاسی‌ بود. علی‌اکبر هاشمی‌ رفسنجانی‌ درباره‌ مواضع‌ انجمن‌ حجتیه‌ پیرامون‌ مبارزه‌ می‌گوید: "قبل‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ اینها داعیه‌های‌ خاص‌ اسلامی‌ نداشتند. اختلافاتی‌ که‌ با ما داشتند این‌ بود که‌ مبارزه‌ را بد می‌دانستند، معتقد بودند که‌ حکومت‌ اسلامی‌ خالا در زمان‌ امام‌ زمان‌ می‌تواند شکل‌ پیدا کند و چون‌ حالا نمی‌شود، پس‌ نتیجه‌ می‌گرفتند خوب‌ است‌ مبارزه‌ نکنیم‌ و با رژیم‌ و با آنها بسازیم‌. یکی‌ از سران‌ سابق‌ انجمن‌ حجتیه‌ به‌ نقل‌ مواضع‌ شیخ‌ حلبی‌ علیه‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) بنیانگذار مبارزه‌ مذهبی‌ با رژیم‌ شاه‌ اشاره‌ می‌کند که‌ "کسانی‌ که‌ در این‌ راه‌ (مبارزه‌ علیه‌ رژیم‌ شاه‌) کشته‌ می‌شوند، خونشان‌ را هدر می‌دهند و کسانی‌ که‌ افراد را به‌ این‌ راه‌ می‌کشانند مسوول‌ این‌ خونها هستند."وی‌ ادامه‌ می‌دهد که‌ "شیخ‌ حلبی‌ معتقد بود که‌ کار صحیح‌، فعالیت‌های‌ فرهنگی‌ و ایدئولوژیک‌ است‌ و نه‌ مبارزه‌."

سید محمد سیف‌زاده‌ که‌ از سوی‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) به‌ عنوان‌ رییس‌ دادگاه‌ انقلاب‌ اراک‌ منصوب‌ شده‌ بود درباره‌ فعالیت‌های‌ انجمن‌ حجتیه‌ و نحوه‌ همکاری‌ آنان‌ با رژیم‌ شاه‌ در این‌ شهر چنین‌ می‌گوید: "نباید از سهم‌ فتنه‌انگیزی‌ها و آتش‌افروزی‌های‌ انجمن‌ حجتیه‌ در دوران‌ انقلاب‌ غافل‌ ماند. آنها به‌ نفوذ به‌ داخل‌ انقلاب‌ و با ایجاد تنش‌ و فتنه‌انگیزی‌ میان‌ انقلابیون‌ موجب‌ درگیری‌های‌ ناخواسته‌ و تشدید خشونت‌ و قتل‌ و حذف‌ انقلابیون‌ گردیدند و هنوز هم‌ ادامه‌ دارد. نفوذ در میان‌ کمیته‌ها و شورای‌ اسلامی‌ به‌ لحاظ‌ فقدان‌ نظم‌ و قانون‌ از همه‌ جا بیشتر بود. بررسی‌ اسناد ادارات‌ دولتی‌ و استانداری‌ بخصوص‌ ساواکت‌ (پرده‌ از) همکاری‌ بسیاری‌ از روحانیون‌ و بازاریان‌ با رژیم‌ برداشت‌، این‌ اسناد که‌ در اداره‌ ساواک‌ سلطنت‌آباد نگهداری‌ می‌شد کمتر در معرض‌ امحا و نابودی‌ قرار می‌گیرد: "رژیم‌ شاه‌ جهت‌ ساماندهی‌ روحانیون‌ در جهت‌ اهداف‌ و نیات‌ خود در ساواک‌ اداره‌یی‌ به‌ نام‌ "اداره‌ مروجین‌ مذهبی‌" تاسیس‌ کرد. کار این‌ اداره‌ تحت‌ پوشش‌ قراردادن‌ کلیه‌ روحانیون‌ در راستای‌ اهداف‌ رژیم‌ بود. بنابراین‌ به‌ کلیه‌ روحانیون‌ تحت‌ پوشش‌ به‌ وسیله‌ یک‌ روحانی‌ صاحب‌نام‌ و با دست‌ او حقوق‌ داده‌ می‌شد. گرچه‌ اداره‌ مروجین‌ را ساواک‌ تا

سیس‌ کرده‌ بود اما انجمن‌ حجتیه‌ از سال‌ها پیش‌ با ساواک‌ همکاری‌ می‌کرد، این‌ همکاری‌ها از زمان‌ اوج‌ گیری‌ مبارزات‌ مسلحانه‌ وسعت‌ و عمق‌ بیشتری‌ پیدا کرد، این‌ اسناد تا مدتی‌ موجب‌ سردرگمی‌ گروه‌ تحقیق‌ گشته‌ بود، چه‌ آنکه‌ فی‌المثل‌ از طرفی‌ رژیم‌ بهایی‌ها را مورد حمایت‌ قرار می‌داد و توسط‌ محفل‌ بهایی‌ مورد حمایت‌ قرار می‌گرفتند، اما به‌ انجمن‌ حجتیه‌ نیز پول‌ داده‌ می‌شد تا با بهایی‌ها مبارزه‌ شود!? یعنی‌ دو کار متضاد هم‌، توسط‌ ساواک‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌ بود."

سید محمد سیف‌زاده‌ اضافه‌ می‌کند: "در سند دیگری‌ که‌ به‌ امضای‌ تیمسار نصیری‌ رییس‌ ساواک‌ رسیده‌ و برای‌ تمام‌ روسای‌ ساواک‌ استانها ارسال‌ گردیده‌، آمده‌ بودأ مشاوران‌ امریکایی‌ اعتقاد دارند خط‌ فکری‌ ارشاد (حسینیه‌ ارشاد) و شخا دکتر شریعتی‌ و سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ و رادیکالیسم‌ اسلامی‌ مشکل‌ اساسی‌ رژیم‌ تلقی‌ گردیده‌ و باید روحانیون‌ تحت‌ پوشش‌ (اداره‌ مروجین‌ انجمن‌ حجتیه‌) از بالای‌ منابر علیه‌ جریانهای‌ فکری‌ فوق‌ و توهین‌ و طرد به‌ مرحوم‌ (امام‌) خمینی‌ و طرفدارانش‌ طبق‌ برنامه‌ عمل‌ نمایند. برنامه‌ هم‌ مجموعه‌یی‌ از توهین‌ و تکفیر و تفسیق‌ و اتهاماتی‌ بود که‌ به‌ جریان‌های‌ مبارزه‌ وارد می‌آمد. در همان‌ ابتدای‌ انقلاب‌ با شور و عشقی‌ که‌ مردم‌ و احترامی‌ که‌ تمام‌ گروه‌های‌ سیاسی‌ نسبت‌ به‌ دکتر علی‌ شریعتی‌ داشتند جریانات‌ فوق‌ توانستند حدود 50 هزار جلد کتاب‌ علیه‌ دکتر شریعتی‌ به‌ چاپ‌ رسانند که‌ با دخالت‌ حاج‌ احمد آقا از انتشار آن‌ جلوگیری‌ شد." سیف‌زاده‌ ضمن‌ اشاره‌ به‌ جوسازی‌هایی‌ که‌ علیه‌ قضات‌ در آن‌ زمان‌ می‌شده‌ است‌ ادامه‌ می‌دهد: "به‌ ناچار پرونده‌ روحانیون‌ که‌ با ساواک‌ همکاری‌ می‌کردند را نزد آقای‌ خمینی‌ بردم‌، آقای‌ خمینی‌ وقتی‌ ابعاد گسترده‌ نفوذ ساواک‌ را متوجه‌ شدند بعد از مدتی‌ سکوت‌ گفت‌، به‌ ما گفته‌ بودند ساواک‌ در مساجد نفوذ کرده‌ است‌ اما نمی‌دانستم‌ فاجعه‌ تا این‌ اندازه‌ عمیق‌ است‌." سیف‌زاده‌ که‌ آن‌ زمان‌ در استان‌ مرکزی‌ بوده‌ است‌ ادامه‌ می‌دهد: "اگر عمیق‌تر به‌ موضوع‌ (انجمن‌ حجتیه‌) نگاه‌ می‌کردیم‌ باید این‌ جریان‌ مورد تحقیق‌ و بررسی‌ دقیق‌ در انقلاب‌ قرار می‌گرفت‌، چه‌ بتدریج‌ و بعد از نفوذ به‌ ارگان‌های‌ مهم‌ ایجاد درگیری‌، بدبینی‌، تشنج‌ بین‌ انقلابیون‌ و ارگان‌ها در دستور کار انجمن‌ حجتیه‌ قرار گرفت‌ در بسیاری‌ از درگیری‌ها و خرابکاری‌ها از نحوه‌ عمل‌ قدرت‌ تشکیلاتی‌ انجمن‌ حجتیه‌ هویدا بود. آنها کار را تا جایی‌ پیش‌ بردند که‌ در دفاتر انجمن‌ و سازمان‌های‌ انقلابی‌، اسلحه‌، مشروب‌، مواد مخدر و... جاسازی‌ کرده‌ یا در خیابان‌ به‌ نمایش‌ می‌گذاشتند، به‌ نام‌ آن‌ گروه‌ها به‌ مردم‌ حمله‌ کرده‌ و خرمن‌ها را به‌ آتش‌ می‌کشیدند تا مردم‌ و سران‌ انقلاب‌ با هم‌ درگیر شوند."

البته‌ انجمن‌ حجتیه‌ پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اعلام‌ کرد که‌ همراه‌ با مردم‌ در جهت‌ اهداف‌ انقلاب‌ اسلامی‌ فعالیت‌ خواهد کرد. طبق‌ آنچه‌ از خاطرات‌ رییس‌ دادگاه‌ انقلاب‌ یکی‌ از استان‌های‌ مرکزی‌ کشور برآمد این‌ کار عملاص هیچ‌گاه‌ اتفاق‌ نیفتاد تا اینکه‌ روز سه‌شنبه‌ 21 تیرماه‌ 1362 امام‌ خمینی‌ در سخنانی‌ فرمودند: یک‌ دسته‌ دیگر هم‌ که‌ تزشان‌ این‌ است‌ بگذارید که‌ معصیت‌ زیاد شود تا حضرت‌ صاحب‌ بیاید. حضرت‌ صاحب‌ مگر برای‌ چی‌ می‌آید? حضرت‌ صاحب‌ می‌آید معصیت‌ را بردارد. ما معصیت‌ می‌کنیم‌ که‌ او بیاید? این‌ اعوجات‌ را بردارید. پس‌ از این‌ سخنان‌ در روز اول‌ مردادماه‌ 1362 انجمن‌ با صدور اطلاعیه‌یی‌ کلیه‌ جلسات‌ و فعالیت‌ها و برنامه‌های‌ علنی‌ خود را تعطیل‌ کرد و از آن‌ روز به‌ بعد به‌ فعالیت‌های‌ مخفیانه‌ و زیرزمینی‌ روی‌ آورد.

درباره‌ تعطیلی‌ دایم‌ انجمن‌ حجتیه‌ نظرها متفاوت‌ است‌ برخی‌ همانند عمادالدین‌ باقی‌ معتقدند: "بدیهی‌ است‌ که‌ گروهی‌ با بیش‌ از سه‌ دهه‌ فعالیت‌ گسترده‌ حزبی‌ نمی‌تواند با یک‌ تصمیم‌، یک‌ شبه‌، برای‌ همیشه‌ تعطیل‌ شود و در اشکال‌ دیگری‌ به‌ فعالیت‌های‌ خود ادامه‌ خواهد داد."

نتیجه‌ بدون‌ نتیجه‌

کسی‌ نمی‌تواند یا نمی‌داند به‌ صراحت‌ درباره‌ فعالیت‌ امروزین‌ انجمن‌ حجتیه‌ نظر بدهد. آیت‌الله‌ توسلی‌ رییس‌ دفتر امام‌ خمینی‌ که‌ چندی‌ پیش‌ درباره‌ انتقام‌ انجمن‌ حجتیه‌ از تفکر امام‌ هشدار داده‌ بود هیچ‌ آدرس‌ مستقیمی‌ نداد که‌ برای‌ همگان‌ روشن‌ شود که‌ این‌ انجمن‌ کجا، چگونه‌، در حال‌ دخالت‌ در امور است‌. یا آقای‌ سید حسن‌ خمینی‌ نوه‌ ایشان‌ در سخنان‌ کلی‌ و مبهم‌ درباره‌ نفوذ این‌ گروه‌ هشدار می‌دهند.

البته‌ برخی‌ نیز با یادآوری‌ آن‌ بند از اساسنامه‌ که‌ می‌گوید: "هدف‌ انجمن‌ ؤابت‌ و تا زمان‌ ظهور حضرت‌ بقیه‌الله‌ الاعظم‌ امام‌ زمان‌ ارواحنا فداه‌ لایتغیر خواهد بود اما برنامه‌های‌ آن‌ با توجه‌ به‌ شرایط‌ و نیاز جامعه‌ و براساس‌ حفظ‌ هدف‌ کلی‌... تغییر یا تعمیم‌ می‌یابد..." معتقدند هواداران‌ انجمن‌ هنوز فعالیت‌ می‌کنند. ولی‌ هنوز کسی‌ نیامده‌ که‌ صراحتاص بگوید انجمن‌ حجتیه‌ کجا فعالیت‌ می‌کند؟!

      http://www.erademardom.com/view-2299.html