انجمن حجتیه در ابتدا که عراق به ایران حمله کرد هیچگونه عکسالعملی مانند کلیه گروهکها و مجامع بینالمللی از خود نشان نداد و پس از مدتی با همان دلایلی که علیه نظام وابسته رژیم شاه مبارزه نکردند و حتی با آن سازش و در مواردی همکاری داشتند، شروع به محکوم کردن جنگ در زمان غیبت امام زمان(عج) کردند و شیخ محمود حلبی در سخنرانی خود گفت:
اول شما یک افسر و یک پیشوا و رهبر معصوم پیدا کنید. رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، دیشب گفتم اول او را پیدا کنید او را اقامه به کار بکنید. طرح داشته باشید، نقشه صحیح طبق نظر دین، رهبر معصوم داشته باشید... از من هم واجب است منبر را ول کنم. هفت تیر به کمر ببندم، بروم جلو... این کلمات علی جایش آنجاست نه هر جایی، نه به هر هدف غلطی و هر راه کجی و معوجی و خلافی... باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم نه عادل، عادل کافی نیست... عادل گاهی اشتباه میکند، خون مردم، مال مردم، عرض مردم، ناموس مردم را نمیتوان داد به کسی که خطا میکند. حلبی حتی گستاخی را تا آنجا ادامه داد که گفت امام زمان(عج) هم که بیاید خودش جلوتر از همه در لشکر حرکت میکند. او بدون توجه به اهمیت جان امام امت برای نظام جمهوری اسلامی، بدون توجه به کهنسالی او و بدون نگاه به جنگ مدرن گفت: «بنده توی خانهام بنشینم، پلو بخورم، به جناب آقا بگویم برو میدان، میگوید: برو آقا دنبال کار خودت. خیلی خوب است، خودت بیا عمل بکن... .»
همچنین در جایی دیگر میگوید:
مشت بر درفش چه می تواند بکند... چه کسی با آمریکا می تواند طرف بشود... یک خودکاری دستش گرفته یک اعلامیه ای نوشته و می خواهد آمریکا را شکست بدهد
منبع: مطهرون
همکاری و رابطه انجمن حجتیه با ساواک مسئله ای است که نه تنها بر کسی پوشیده نیست، بلکه در اسناد ساواک و تاریخی به وضوح می توان آن را مشاهده نمود. این رابطه که با نزدیک شدن به انقلاب جمهوری اسلامی هرچه بیشتر قوت می گرفت بعضا با خوش خدمتی این رژیم منحوس به انجمن حجتیه در راستای دور نمودن جوانان از مبارزه و برپایی مراسم نیمه شعبانی سال57 مشاهده میگردد. در زیر به خاطره ای از حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان در باب ارتباط انجمن حجتیه با ساواک میپردازیم.
((با آن که امام منع کرده بود برای نیمۀ شعبان آن سال جشن و سروری بر پا شود، انجمن حجتیۀ همدان در باغ بزرگی، جشن مفصلی به راه انداخته بود و این مسئله به خوبی از جدایی آنها از خط مشی امام حکایت می کرد. من خودم کاملا از ارتباط آنها با ساواک خبر داشتم. قضیه مربوط به یکی دو سال قبل از آن بود، که من ده روز در همدان منبر داشتم. هم زمان انجمن حجتیه همدان، در یکی از کاروانسراهای مهم شهر مجلس داشت. از من دعوت کردند تا یک سخنرانی در آنجا ایراد کنم. من که پیرو امام و همراه انقلابیون خط امام بودم و در محاصرۀ مأموران کلانتری منبر می رفتم، آن دعوت را نپذیرفتم. من نمی خواستم این کار من تأییدی برای آنها محسوب گردد، چون حضور امثال ما در جلسات آنها ، پشتوانه و تأیید خوبی برای آنها بود. از طرفی شرکت نکردن من در جلسه شان، باعث کسر شأن آنها می شد.
آیت الله مدنی، که در آن زمان در همدان زندگی می کرد، سئوال کرد: « چرا دعوت آنها را قبول نمی کنی ؟» عرض کردم: « من در چند شهر، از جمله بندرعباس و تربت حیدریه، که اینها آمده بودند جلسه برقرار کنند، با گوش خود شنیدم که افرادشان به یکدیگر می گفتند، اگر مسئله ای پیش آمد سریع با ساواک در میان بگذاریم و از آنها کمک بخواهیم تا مشکل ما را حل کنند .
حرف من به زودی ثابت شد. با کمال تعجب مطلع شدیم آنها به شهربانی رفته و از ما شکایت کرده اند. آنها گفته بودند که آقای انصاریان آمده تا در اینجا افکار آیت الله خمینی و باند او را اشاعه دهد. واقعا جای تعجب بود که چگونه این مدعیان دینداری و وابستگی به امام زمان (عج)، پیش شهربانی رژیم طاغوت از ما شکایت کرده اند.
من در منزل حاج ابراهیم مقدسیان اقامت داشتم. او از تجار بزرگ تهران بود که هر ساله مرا به همدان دعوت می کرد . او مردی بسیار بزرگوار و مقلد امام و از ارادتمندان آیت الله مدنی و اهل ذکر و عبادت و نماز شب بود . ساعت ده صبح از طرف شهربانی آمدند و من و آقای مقدسیان را ، که در عمر خود شهربانی را ندیده بود ، دستگیر کرده، به آنجا بردند. افسری به نام آقای نراقی ، که اصالتا اهل کاشان بود . معاونت اطلاعات شهربانی همدان را بر عهده داشت . او از سلسلۀ ملا احمد نراقی بود.
به او گفتم: « تو که از آن ریشه ای ، چگونه این لباس را پوشیده ای و به شاه خدمت می کنی ؟...» پس از تذکرات و مواخذات دربارۀ کار و فعالیت خودم، آقای نراقی با جدیت – ابتدا تند و جدی، سپس نرم و ملایم – از من خواست که منبر انجمن را قبول کنم. وقتی اتاق خلوت شد و غیر از من، او و آقای مقدسیان کسی حضور نداشت، به او گفتم: « سئوالی می کنم اگر دلت خواست جواب بده، اگر هم نخواستی جواب نده؛ چه کسی از ما شکایت کرده تا ما را دستگیر کنید ؟ » گفت : « انجمن حجتیۀ همدان » گفتم: «آن ساعتی که برای منبر دعوتم کرده اند کار دارم، برنامه دارم نمی توانم بروم.» بالاخره او را قانع کردیم و برگشتیم. اگر با صراحت می گفتیم که با انجمن مخالفیم و به هیچ وجه در مجلس آنها شرکت نخواهیم کرد، چه بسا مجلس ما را در همدان تعطیل می کردند
مشرق
یکی از بینندگان وبلاگ به نام علیرضا درباره مطلب "وقتی حجتیه، بهایی بشود" دیدگاه خود را چنین بیان نموده است که بدون کم و کاست برای آگاهی منتشر میگردد. با سپاس از ایشان:
من خودم و دوستانم در انجمن
حجتیه عضو هستیم . پدارنمان سالها قبل با بهاییت مبارزه کرده اند و به بیان خود
بهاییان و شبکه بی بی سی فارسی که وابسته به بهاییت است شکست سختی از انجمن خوردند
و امروز هم من و امثال من نخواهیم گذاشت کسی امام زمان ما را مورد هجوم قرار دهد. در حالی که با عملکرد بسیار عالی جمهوری اسلامی جوانان دسته دسته به
بهاییت رو میآورند میرویم و برنامه ها و سیاست های بهاییت را کشف میکنیم و تا به
حال به لطف صاحب عصر و زمان هیچ کدام آلوده نشده ایم و نخواهیم شد و این سخنان همه
دروغ است و اینک امثال ما را به جرم اختلال در نظام بازداشت کرده اند
(گرچه این مطلب را سایت های دیگر نگذاشتند و شما هم نخواهید گذاشت)
وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ، انَ السَّمْعَ وَ
الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئکَ کانَ عَنْهُ مَسْئوُلاً
قرار است در روزهای پایانی آذر ماه، انجمن حجتیه همایشی سراسری در تهران برگزار
نماید که دستور کار آن نحوه اخذ مجوز برای راه اندازی مدارس ابتدایی غیر انتفاعی
است. سران این گروه می گویند ما در تهران تجربه موفقی در تاسیس مدارس غیر انتفاعی
داشته ایم.