وبلاگ خودجوش : |
متاسفانه در ماههای اخیر جریاناتی با تفکر انجمن حجتیه در کشور رونق گرفته و عده ای بی سواد و غافل را به نام دین و امام زمان ارواحنا فداه دور خود جمع نموده اند. گرچه این عده مدعی اند که هیچ نسبتی با انجمن حجتیه ندارند لیکن کمی آشنایی با انجمن حجتیه می تواند ماهیت این جریانات را روشن نماید. بدین منظور مقاله مبسوط زیر که سه سال پیش نگاشته شده و در تعدادی پایگاههای اینترنتی منتشر گردید را مجددا منعکس می نماییم. |
مقدمه بازخوانی تاریخ اسلام نشان می دهد که در طول چهارده قرن گذشته اکثر ضرباتی که متوجه مسلمانان گشته است از کج فهمیهای بخشی از مسلمانان بوده است. از جنگ احد تا حوادث پس از رحلت رسول اکرم (صلوات ا... علیه) ماجرای خوارج، شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) و غربت معصومین همه مسائلی است که مسلمین مسبب اصلی تحمیل آن بر جامعه اسلامی بوده اند، نه دشمنان خارجی. عمده ویژگی های چنین جریاناتی تلفیق جهالت با عبادت، تنگ نظری و پیروی های صرفا شعاری نه قلبی می باشد. یعنی ایمان منهای معرفت که به گفته شهید مطهری همیشه منجر به سوء استفاده منافقین از دلسوزی های جاهلانه گشته است. نتیجه قوت گرفتن آنها استحاله اسلام، حذف محتوا و ماندن پوسته تو خالی خواهد بود. به گفته استاد رحیم پور ازغدی: این روند مسخ مذهب؛ تفکیک مذهب از حکومت، تفکیک اخلاق از سیاست، حذف "محتوا" و "حفظ شکل" بود که به مبهم و مجهول الهویه کردن اسلام، هزار قرائتی کردنش، تفسیر به رای قرآن، تحریف دین و منحط کردن اسلام انجامید و همین هدف آنهاست؛ نه از صحنه روزگار برانداختن اسلام، که می دانند ممکن نیست. آنان نمی خواستند اسلام را محو کنند، می خواستند آن را مات کنند. اسلامی می خواستند و می خواهند بسازند که دیگر با گنج قارون و تخت فرعون، کاری نداشته باشد. یک اسلام بی طرف که با سیاست و اجتماعیات و حکومت و عدالت و حقوق بشر، کاری نداشته باشد. یک مذهب فردی و عبادی و خصوصی که ربطی به این مسائل عینی نداشته باشد و در حوزه حقوق بشر دخالت نکند. می خواستند دین را به مقداری شعائر خنثی و غیر عینی و غیر سیاسی تبدیل کنند و یک اسلام خواب و گیج و کور بسازند و تحویل مردم بدهند.(1) خون دلی که اسلام از این دسته افراد خورده است به هیچ وجه قابل انکار نیست. مشابه جریانات صدر اسلام در طول مبارزات تاریخی ملت ایران برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی نیز وجود داشته است. جملات بسیاری از حضرت امام خمینی(ره) شاهد این مدعاست. به عنوان مثال ایشان در پیام تاریخی خود به روحانیت می فرمایند : دسته ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می دانستند و سر به آستانه ی دربار می سائیدند یک مرتبه متدین شده و بر روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند، تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی شعور می گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می گویند مسئولین نظام کمونیست شده اند. تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را مفید و راهگشا می دانستند، امروز از اینکه در گوشه ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رح می دهد فریاد وا اسلاما سر می دهند. دیروز حجتیه ای ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی تر از انقلابی شده اند. ولایتی های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولایت بر ایشان جز تکسب و تعیش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می خورند.(2) شاید ذکر مقدمات فوق بتواند پاسخی به چرایی بحث از انجمن حجتیه در شرایط فعلی باشد. در حقیقت این جریان یک نمونه از چنین جریاناتی در عصر حاضر می باشد. هدف اصلی بحث عبرت گرفتن از جریان تاریخی این گروه برای شرایط امروز می باشد. هدف اصلی نقد و بررسی تفکر است نه تشکیلات. شاید بسیاری تشکیلات حذف شوند اما تفکر آنها باقی بماند و چه بسا بسیاری از تشکیلاتها باقی بمانند اما تفکرشان محو گردد. آنچه مهم است مواجهه با روحیه خوارجیگری است. لذا دلیل اصلی پرداختن به این موضوع عبرتهایی است که بازشناسی جریان حجتیه برای ما و زندگی روزانه و رو به آینده مان دارد. عبرتهایی برای جریان مبارزه با شرق و غرب و مستکبرین عالم. آفتها و انحرافهای انجمن زنگ هشداری است برای ما که دچار این آفتها نشویم. بازشناسی انجمن از حیث یکی از جریاناتی که در عصر حاضر مصداق کج فهمی و جهالت شده اند حائز اهمیت می باشد و مطالعه ما نه بخاطر انجمن که بخاطر خودمان و نسل خودمان است. * مخاطب اصلی ما در این نوشته لایه هادی و اصلی انجمن است که نقش عمده ای در جهت گیری جریان داشته است. قطعا برخورد با سایر لایه های انجمن به گونه ای دیگر می باشد. * در سیر این مطالعات مطالب ضد و نقیضی مطرح بوده که مبتنی بر اعتقادات اخلاقی و دینی تلاش شده است آنچه مسلم و محکمتر است مطرح و در غیر اینصورت دیدگاههای متفاوت مطرح شود و ارزیابی به خواننده واگذار شود. * باتوجه به اینکه هدف نقد فکری می باشد مباحث تاریخی جهت ارائه کلیات و تصویر سازی به طور مختصر ارائه گشته است. * شاید در جریان طرح موضوع این شائبه پدید آید که منجر به اختلاف افکنی می شود و شاید بعضا به سخنان مقام معظم رهبری در سال 60 استناد شود که عمده کردن این مسئله کار اشتباهی است.(رجوع شود به بخش انجمن پس از انقلاب) در پاسخ بایستی تاکید کرد که اولا اگر نتیجه بحث اختلاف میان کسانی است که به دین حداکثری می نگرند و کسانی که به دین حداقلی یعنی دین جدای از سیاست و اقتصاد و اجتماع می نگرند که هیچ باکی نیست و اینجا صحبت از مبانی و اصول است که گذشت و تساهل و تسامح جایز نیست اما قطع به یقین بدنیال این نیستیم که به طرح مصادیق و خلاصه کردن جریان در چند نفر و... بپردازیم. آنچه مطرح است تشریح مبانی و اصول کلی است. تاریخچه مختصر و برخی نکات مهم تاریخی یکی از جریانات مهم و تاثیر گذار بر شرایط سالهای بعد از 1320 گسترش و تسلط فرقه بهائیت در ایران بوده است. احساس خطر جامعه روحانیت از این جریان منجر به گرایش روحانیون به سمت خنثی سازی و مقابله با اقدامات این فرقه گردید. انجمن حجتیه در حقیقت پس از ملی شدن صنعت نفت و قبل از کودتای 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائیت آغاز به کار کرد.
آشنایی با شیخ محمود ذاکرزاده تولایی موسس انجمن شیخ محمود ذاکر زاده تولایی مشهور به حلبی است. ایشان در مشهد متولد شد. در دوران جوانی جزء خطبا و علمای مشهور و فعالین سیاسی مشهد بوده است. وی در رادیو مشهد به سخنرانی می پرداخت. ایشان در اثر کج فهمی تعالیم اساتید خود به اخباریگری گرویده است. کار عمده شیخ محمود حلبی پس از شهریور 1320 مبارزه با بهائیان در قالب منبر و خطابه بوده است. وی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت شرکت داشته است، اما بواسطه اختلاف میان رهبران مبارزه، شکست مبارزه در جریان کودتا و عدم موفقیت در ورود به مجلس هجدهم از فعالیتهای سیاسی و مبارزه ناامید شده و ریشه این تفکر که "بایستی بنشینیم تا امام زمان (ارواحنا فداه) بیایند و امور را اصلاح نمایند" شکل گرفت.
علل گرویدن حلبی به تاسیس انجمن در این که چرا شیخ محمود ذاکر زاده تولایی معروف به حلبی اقدام به تشکیل این انجمن نمود دیدگاههای متفاوتی وجود دارد : برخی معتقدند که رژیم به دنبال سرگرم کردن جوانان مذهبی و غافل کردن آنها از مبارزه با رژیم (چه قبل و چه بعد از کودتا)بوده است، لذا اقدام به رشد و ترویج فرقه ضاله بهائیت نمود. یعنی علت تشکیل انجمن حجتیه را واکنش به گسترش فرقه بهائیت می دانند. البته برخی معتقدند که شیخ محمود حلبی خود مهره ساواک بدین منظور بوده است که در این مورد اسنادی در دست نمیباشد. دیدگاه دیگر معتقد است که در جریان اقدام روحانیت علیه بهائیت، شیخ محمود حلبی به همراه همکلاسی اش سید عباس علوی از سوی استادشان میرزا مهدی اصفهانی مامور به تحقیق پیرامون بهائیت می گردند که در طی این مسیر سید عباس علوی به فرقه بهائیت می پیوندد و این امر موجب حساسیت بیش از حد حلبی و احساس خطر بیش از پیش نسبت به این فرقه می شود. دیدگاه سوم معتقد است اختلاف میان آیت ا... کاشانی و دکتر مصدق در کنار شکست شیخ محمود حلبی در انتخابات مجلس هفدهم منجر به دلسردی وی از فعالیتهای سیاسی و مبارزه با رژیم و گرویدن به مبارزه! (به معنی فعالیت اخباری گونه و اعتقادی صرف ) با بهائیت گشته است. برخی دیگر که بیشتر اعضای انجمن می باشند معتقدند که علت تشکیل انجمن خوابی است که آقای حلبی دیده که در آن حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) ایشان را به تشکیل انجمن سفارش نموده است. که در یک جمع بندی گسترش فرقه بهائیت، تلاش رژیم برای سرگرم کردن جوانان مذهبی و دلسردی شیخ محمود حلبی از شکست مبارزات ، قابل جمع و می توان آنها را علل گرایش ایشان به تاسیس انجمن حجتیه دانست.
انجمن حجتیه با نام انجمن ضد بهائیت در سال 1331 تاسیس و سپس در سال 1336 با تدوین اساسنامه کار خود را با نام انجمن خیریه حجتیه مهدوی آغاز نمود. در اساسنامه آن هدف از تاسیس را تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن با رعایت مقتضیات زمان اعلام نمود. از مهمترین نکات تاکید بر عدم دخالت انجمن در امور سیاسی بود. بگونه ای که قید گشته است : انجمن به هیچوجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسؤولیت هرنوع دخالتی را که در زمینههای سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت.(3) از سایر نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت؛ پذیرش رژیم حاکم و تاکید بر این نکته که تمام فعالیتها در چهارچوب قوانین کشور انجام می پذیرد بوده است. تقریبا در تمامی بندهای اساسنامه به گونه ای بر این بحث تاکید شده است.
انجمن مدعی است که در طول دوران فعالیت اش مورد تایید مراجع بوده است. این مطلب متاثر از ماهیت مذهبی انجمن و خطر بهائیت در آن برهه بوده است. بهتر آنست که بگوییم چون کسی تصور مبارزه و سرنگونی رژیم را نمی کرد مبارزه با بهائیت می توانست کار مقبول و مفیدی باشد و در اولویت قرار گیرد. البته در این بین نمی توان از نقش و تاثیر سوالات جهت داری که انجمن جهت تایید خود از مراجع پرسیده است صرف نظر کرد. در این میان حضرت امام خمینی (ره) هیچگاه به طور کامل انجمن را تائید نکرده اند. ایشان یک بار مشروط بر صحت ادعاهای درج شده اجازه استفاده از وجوهات شرعیه را می دهند و پس از آن (بویژه پس از شروع مبارزات) دیگر تایید ننموده اند.(4) از نکات تاریک تاریخچه انجمن سازش با رژیم پهلوی و همکاری با ساواک است. بگونه ای که خود اعضای انجمن گزارش جلساتشان را به ساواک فرستاده و اگر خدای ناکرده مزاحمتی برای جلسات انجمن یا اعضای آن پدید می آمد به محض روشن شدن ارتباط آنها با انجمن مسئله رفع می گشت. ممانعت شهربانی در برگزاری مراسمات یزد و مذاکرات حلبی از تاریک ترین این مسائل است که در آن شیخ محمد حلبی با تکریم و تجلیل از جنایتکاران پهلوی و شاه ملعون یاد می کند.(5) طرفین از این ارتباط رضایت داشته و حتی در اسناد ساواک آمده ایشان جزء آن دسته از سخنرانانی که علیه حکومت سخن بگویند نیستند. البته در تاریخ سخنرانی های ایشان هم بویژه از سال 1342 به بعد چیزی مبنی بر رد این ادعا یافت نمی شود. نقل شده است که در جلسه ای در حدود سال 1345 که آقای حلبی و شهید مفتح و جمعی دیگر از علما حضور داشته اند، شهید مفتح از اختناق و ممانعت از سخنرانی های مذهبی انتقاد و گله می کردند، آقای حلبی برمی آشوبد و اظهار می دارد که بد می کنید شما، بر خلاف مصالح مملکت صحبت می کنید دستگیرتان می کنند ولی ما کمیسیونها و کنفرانسهای عظیم تشکیل می دهیم و هیچکس مزاحم ما نمی شود.(6) این مسئله آنقدر حاد بوده است که انجمن در سال 1356 و پس شهادت آقا مصطفی خمینی و چاپ مقاله اهانت آمیز نسبت به حضرت امام خمینی (ره) علی رغم تمامی ظلمها و فسادهای دربار و شهادت مبارزین و شکنجه آنان توسط ساواک باز هم از سازمان مخوف برای ادامه حیات خود مجوز می گیرد.(7) برخی مبتنی بر دید سرگرمی نسبت به انجمن معتقدند ساواک میان آنها و بهائیت موازنه برقرار می نموده است. یعنی در برهه ای آنها را در محدودیت و در برهه ای دیگر بهائیان را محدود می نموده است که چگونگی آن بستگی به شرایط رژیم داشته است. لذا جمع بندی این گونه رفتار نشان می دهد مسئله بهائیت آنچنان در ذهن و فکر آنها حائز اهمیت گشته که بقاء بر هر چیزی ارجح بوده است. انجمن در خلال مبارات بواسطه دید بسته خود نسبت به مرجعیت، حضرت امام خمینی (ره) را در کنار سایر مراجع یکسان می دیدند و لذا خود را شرعا ملزم به حضور در مبارزات نمی دانستد و حتی تقابل و تمسخر هم می نمودند.در قبال این مسئله اسناد و رویدادهای متعددی است من جمله سخنرانی مشهور آقای حلبی(8) و واقعه نیمه شعبان 1357 و... در نیمه شعبان 1357 حضرت امام خمینی(ره) در اعتراض به جنایات رژیم برگزاری جشن و چراغانی را تحریم نمودند لیکن انجمن این اعتصاب را شکست و اقدام به چراغانی کوچه و خیابانها نمود. برخی جملات مانند : مشت بر درفش چه می تواند بکند... چه کسی با آمریکا می تواند طرف بشود... یک خودکاری دستش گرفته یک اعلامیه ای نوشته و می خواهد آمریکا را شکست بدهد.(9) نیز منسوب به انجمنی ها می باشد.
انجمن پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا مدتها در سردرگمی بوده و از هر گونه موضع گیری خودداری نموده است. اما پس از مدتی با اصلاح اساسنامه اش سعی در همراهی انقلاب نمود (اما آیا این همراهی همچون همراهی با رژیم شاه بود ؟ در ادامه مقاله خود قضاوت نمائید.) لیکن شواهد حاکی از باقی ماندن روحیه دینداری بی خطر و عدم اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی و... می باشد. من جمله اینکه انجمن همیشه موید پیروزی پس از پیروزی بوده است. به عنوان مثال پس از پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل اقدام به تبریک به مسئولین و حضرت امام (ره) می نمود. لیکن هیچ دعوتی مبنی بر حضور در عرصه مباررات انقلاب در طول 5 سال حیات رسمی پس از انقلاب از انجمن دیده نشده است. البته در قبال برخوردی که با انجمن پس از انقلاب انجام پذیرفت انتقادهای بسیار زیادی می باشد. منشا این انتقادها بحث لایه های انجمن می باشد. عده ای معتقدند که انجمن از سه لایه افراد تشکیل شده است. لایه اول عناصر وابسته به رژیم ستمشاهی که یا مغرض بوده اند و یا کج فهم. لایه دوم عناصر عافیت طلب و لایه سوم اشخاص مومن و مسلمانی که صادقانه راه را اشتباه تشخیص داده بودند.(10) بر این اساس برخورد تند اول انقلاب اگر برای دو گروه اول درست باشد ( که البته چنین است) برای گروه سوم اصلا صحیح نبوده و انقلاب می توانست از پتانسیل و صداقت آنها استفاده نماید. البته مشخص است که لحن تند و شدید امام خمینی (ره) در سخنرانی 21/4/1362 و منشور روحانیت بیشتر متوجه دو گروه اول بوده است. در همین مورد حضرت آیت ا... خامنه ای (حفظه ا... تعالی) که در آن زمان سمت ریاست جمهوری را بر عهده داشته اند چنین می فرمایند : انجمن حجتیه به آن عدهای گفته میشود که در طول بیست و چند سال همت خود را مصروف میکردند برای پاسخگویی و مقابله با شبهات بهائیها در ایران. البته میدانیم که بهائیها بیشتر یک باند سیاسی بودند تا یک گروه مذهبی و فکری، اما این سؤال که اینها چگونه هستند... به نظر من این سؤال یک سؤال طبیعی و درستی نیست. من بدون اینکه شما را در طرح این سؤال متهم بکنم، نفس وجود این مسأله را و عمده کردن مسأله انجمن حجتیه را در جامعه متهم میکنم و کسانی را که برای اولین بار این شایعه و این بحران مصنوعی را سعی کردند که به وجود بیاورند ناخالص میدانم. به نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیه هستند، عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دلسوز برای انقلاب، مؤمن و به امام و ولایت فقیه و در خدمت کشور و جمهوری اسلامی پیدا میشوند. همچنانکه افرادی منفی، بدبین، کجفهم، بیاعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پیدا میشود. پس انجمن از نقطهنظر تفکر سیاسی و حرکت انقلابی یک طیف وسیعی است و یک دایره محدود نمیباشد. بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم که انجمن نوع اول است یا نوع دوم. زیرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم کسانی هستند و شاید هم از هر دو نوع کسان زیادی وجود دارند و من وقتی که نگاه میکنم یک چنین حقیقتی را میبینم و از طرف دیگر که نگاه میکنم میبینم که سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد یا قبول انجمن امروز از سوی گروههایی در جامعه ما دارد اوج میگیرد. احساس میکنم که این یک حرکت طبیعی نیست و حرکتی است که امروز دارند به وجود میآورند... من معتقدم که تضادهای اصلی ما در جامعه اینها نیست. تضاد اصلی ما تضاد انقلاب یا ضدانقلابهای جهانی و آنگاه ضدانقلابهای داخلی است.(11) مسئله حائز اهمیت امکان سوء استفاده از این بحث و نقد پرداختن به این موضوع است که در مقدمه توضیح داده شد.(رجوع شود به چند نکته مهم در مقدمه)
در هر حال حضرت امام خمینی (ره) در سخنرانی مورخ 21/4/1362 با اشاره غیر مستقیم انجمن را چنین مورد خطاب قرار می دهند : "یک دسته دیگر هم تزشان اینست که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید، حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید، این دسته بندی ها را برای خاطر خدا ، اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید این دسته بندی ها را بردارید. در این موجی که الان این ملت را به پیش می برد در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست."(12) در پی این سخنان حضرت امام خمینی (ره) انجمن در بیانیه ای در تاریخ 1/5/62 که سراسر نشان از اختلافات فکری و اعتقادی آنها با خط امام دارد اعلام تعطیلی نمود. در نقد بیانیه انجمن سخن بسیار است اما از آنجا که هدف اصلی نوشته چیز دیگری است با طرح مختصر از آن عبور می نمائیم. اول اینکه انجمن در همان بیانیه هم قبول نمیکند که مخاطب حضرت امام می باشد و تاکید می نماید که به هیچ وجه انجمن را مصداق این سخنان نمی دانیم. ثانیا از تعطیلی انجمن اظهار تاسف کرده و ابراز امیدواری می نمایند که خدمات! سی ساله آنها مورد رضایت بقیه ا... (ارواحنا فداه) باشد گویی حضرت امام مانع از خدمت رسانی آنها شده است. ثالثا انجمن را منحل نکرده بلکه اقدام به تعطیلی آن که امر موقتی است می نمایند. چرا که انحلال با اساسنامه آنها در تناقض می باشد که این خود نشانی از پایبندی آنها به اساسنامه و مبانی گذشته دارد.
|